زندگی مثل دیکته است، هی غلط مینویسیم و هی پاک میکنیم،
دوباره مینویسیم و باز پاک میکنیم
غافل از اینکه یه روز داد میزند ورقه ها بالا…
.
.
.
نمی دانم چه کسی !
دست اتفاق های خوب زندگی ام را گرفت
که دیگر نمی افتند
.
.
.
غروب جمعه …
از زندگی من دلباز تر است
.
.
.
باران کمی آهسته تر ، اینجا کسی در خانه نیست
من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست !
.
.
.
هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند
شک ندارم همین روزها
همه سیر میشوند ، از زندگی …
.
.
.
سکوت نکن
زمزمه کن گاهی !
قدم بزن در کوچه های زندگی
و گاهی آرام پرواز کن
این آبی بیکران مال تو نباشد …
مال کیست ؟
.
.
.
زندگی زمان دارد
و زمان میگذرد هر دو میگذرند و ما مینگریم ؛
زندگی ٬ زمان تیک تاک با صدای قلب هماهنگ می شود
هر دو باهم می نوازند و میروند تا پایان هر دو سکوت باشد و ایست
.
.
.
موضوع غم انگیز در خصوص زندگی ، کوتاه بودن آن نیست
بلکه غم انگیز آن است که ما زندگی را خیلی دیر شروع میکنیم
.
.
.
تلخ ترین قسمت زندگی اون جاییه که آدم به خودش میگه:
چی فکر می کردیم و چی شد !
.
.
.
کرم دندانهایم را خورد …
از بس در قاب زندگی گفتم : سیب !
.
.
.
به شدت نیاز دارم یکی پایین زندگیم بنویسه: چند سال بعد …
.
.
.
خدایا میخواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم
دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد !
.
.
.
تو زندگی خیلی از ما یه شبایی بوده که فقط خدا میدونه چجوری سر کردیم تا صبح
.
.
.
یه لحــظــه هایــی تو زندگی هست که سر جمع دو دقیقه هم نبوده
اما یادش یه عــمـــر آدمو داغون می کنه…
.
.
.
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد “می شود”
و اگر نخواهد “نمی شود”
.
.
.
خدایا ته نشین شد آرزوهایم
کمی؛ هم بزن زندگی ام را
.
.
.
زندگی چون قفسی است
قفسی تنگ، پر از تنهایی
.
.
.
چقدر عبرت در این عروسک هاست، و ما از عروسک کمتریم …
آن ها مرده بودند و زندگی می کردند، ما زندگی می کنیم و مرده ایم …
.
.
.
راه رفتن را یاد گرفتیم
تا دویدن را بلد شویم
دویدن را یاد گرفتیم
تاراهی برای زودتر رسیدن بیابیم
دویدیم و دویدیم و دویدیم
بی آنکه بدانیم سهم ما از زندگی
فقط دویدن بود
نه رسیدن
.
.
.
خودکُشی کردن که کاری نداره. . .
اگه مـــَردی، زندگی کن…
.
.
.
زندگی ، ساعتی شنی ست
گاه لازم است زیر و رو شود !
.
.
.
میــدونـ ــی چـیـه؟ چـــیز خـاصــی نــیــست فـقـط یـــکم خستــم از زندگـی
یـکم میخوام بـــخوابم یـــکــم مـــیـــخــوام نـــبـــاشم
.
.
.
ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺮﺽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﻃﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺍﯾﻦ ﺭﻧﺪﺍﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻫﻦ ﮐﺠﯽ ب ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﯽ ﺳﺖ ک ب ﺁﻥ ﻣﺤﮑﻮﻣﻢ…
.
.
.
خسته میشه از زندگی!
کسی که جسم و روحش باهم اختلاف سنی داشته باشه!
.
.
.
کاش زندگی از آخر به اول بود..
پیر بدنیا می آمدیم..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..
سپس کودکی معصوم می شدیم و در
نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم…!!!
.
.
.
زندگی تلخ ترین…
خواب من است!
خسته ام خسته از این خواب بلند
.
.
.
گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر میشود که
میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم
و رویش دراز بکشم آرام و آسوده ، مثل ماهی حوضمان که
چند روزی است که روی آب شناور است
.
.
.
زندگی دو چیز را یادم داد :
آرزوی مرگ
مرگ آرزو
.
.
.
دستمال که هیچ
کل زندگی ام زیر درخت آلبالو گم شده است !
.
.
.
زندگی…
خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی…
حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی…
باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی…
ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی…
فهم نفهمیدن هاست
(زمزار)