( شعر عاشقانه )
نازنین…
عشوه ها بر دل نمــودی نازنین
آخــر از دستــم ربـــودی نــازنین
خواب دوشینم بسی برهم زدی
خود در این طوفان غنــودی نازنین
از گــرانجــانی بــدر بردی مرا
در به رویـــم برگشـــودی نازنیـن
چون نهادم پا بـراین دروازه ات
نغمــه ای دیگــــر سرودی نازنین
دل گرفتـی، جانی از نو دادی ام
ای عجب! چون کان جـودی نازنین
دیدمت اندر کــرامت بی رقیب
چشمـــه ی جــانیّ و رودی نازنین
جانـــم ار نقصان بیابد در رهت
وه چه غـم دیگـر! تو سودی نازنین
بودِ عالم، نور و شورش زآن تو
روشنــــای هـــر وجــودی نازنین
تیر عشقت همچنان در دل بدار
بِـه که صیـــادم تـو بـــودی نازنین
خواهـد این الیـــارخونین بال تا
پیشـــت آرد جــان بزودی نازنین
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا و دلنشین اشعار و ابیات عاشقانه اشعار و دلنوشته های عرفانی اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) زیباترین شعر سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عاشقانه و زیبا شعر شعر زیبا و دلنشین شعر عاشقانه شعر عاشقانه زیبا عشوه ها بر دل نمــودی نازنین غزل غزلیات الیار (جبار محمدی) نازنین