(شعر و سروده زیبا)
خیال ابدی …
چشم دل برگل آن دلبر گلپــــوش افتاد
و از ســرش از سر دلباختــگی هـوش افتاد
جانم اندر قدح غمزه ی جــانـــانه بتافت
انــدرون از تــب وتـاب طلبش جوش افتاد
رفـت و سـر بـر قدم دلبــــر عیار نهـــاد
بوی جانان به مشامش زد و مــدهوش افتاد
ناگهان پرده برانداخت و رفت از بــر دل
دل دگــر بـاره به فکــر طلــب روش افتاد
تا دهد سر دم تیغش پی دلبــــر بگرفت
این خیال ابــدی بر ســر جــان دوش افتاد
هرگلی را به رهش دید سراغش بگـرفت
نا گــه از هاتف غیبش خبــری گوش افتاد
« عکس اورا به دل از چهره ی خوبان ببرد
هر که کاو را هوس شهد و می و نوش افتاد»
خوبی جان وصفا چون به پسرخوانده بدید
مهـــر جـانـان، دل رستـم ز سیاووش افتاد
ره نبرد از زر دنیا در میخـــانه ی دوست
هر که در دام طمع چون تله ی مـوش افتاد
هرکه الیـــار! سرانـــدرره جـانـان بدهـد
اوسبـکبــار بود، چونــکه سر از دوش افتاد
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا و دلنشین اشعار و ابیات عاشقانه اشعار و دلنوشته های عرفانی اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی چشم دل برگل آن دلبر گلپــــوش افتاد خیال ابدی دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) زیباترین شعر سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عاشقانه و زیبا شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر عاشقانه شعر عاشقانه زیبا شعر و سروده زیبا غزل غزلیات الیار (جبار محمدی)