( دلنوشته زیبا )
حلقهٔ می …
دوش انــدرون جـانم سودای دیگر آمد
بر کوی می فروشان دل رفت و لب تر آمد
گفتم که از چه رویی، غوغا به جانم افتاد
گفتــا که با گل و مُل آســـودگــی سر آمد
در حلقــه ی گنــاه عصیــان آدمــم من
از آن درخــت ممنـوع هر غصه و شر آمد
« لا تقــربا » نبشنید آدم به بــاغ و جنت
نشنیـــدنی فــراوان از روزن و در آمـــد
دردیر غــم نهــادم پـا در سرای محنت
بس غصه ها سراغــم، در کیسـه ی زر آمد
درهالــه ای ز جبــر و در دام اختیـــارم
زآن سو گناه طغیـان بر جان و بر سر آمد
جانم به حلقه ی می دست تمتع انداخت
تا جـــان رسد به جانان، اینگونه سرور آمد
عشـــق است آب پاکی بر دامن گناهان
هر کــاو بخــورد جـامی، با کـرّ و با فر آمد
جــان بر به کـوی جانان، الیـار اگرتوانی
آنجــا که هر شهیــدی بی بال و بی پر آمد
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی حلقهٔ می دست نیکی دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های سایت زمزار دوش انــدرون جـانم سودای دیگر آمد سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عارفانه شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر زیبا و عارفانه شعر و سروده زیبا غزال غزل غزل غزل زیبا و دلنشین غزلیات الیار (جبار محمدی)