(اشعار زیبا )
ما را کنون بر آهنين مردان نياز است … (اديب برومند)
از جمع ياران، دلنوازان جمله رفتند
مژگان گشا، کافسانه سازان جمله رفتند
جاي سم اسب سبک تازان در ايندشت
گويد که بنگر، يکه تازان جمله رفتند
ماندند از جمع سر افرازان قليلي
باقي از اين گردن فرازان جمله رفتند
ساز سخن بشکست و شد روز هنر تار
کز بزم الفت تک نوازان جمله رفتند
شو ناله زن،حکمت سرايان جمله خفتند
رو گريه کن، دانش طرازان جمله رفتند
پاکيزه کاران را دگر نام و نشان کو؟
کز کوي پاکان، پاکبازان جمله رفتند
ما را کنون بر آهنين مردان نياز است
روي از چه بنهفتند و نازان جمله رفتند
ما را دگر از باغ نصرت بهره اي نيست
چون از نخيلش دست يازان جمله رفتند
خلق، اي اديب! افتاده در بند نيازند
وارستگان و بي نيازان جمله رفتند
( زمزار )