( تازه ترین مسیج های فارسی )
کیمیاگری چیره دست
ستاره مرا
به آسمان تو دوخته است
و فرشته ای بی نام و نشان
بال مرا
به دست های تو بسته است
هم از این روست
که در فصل های جادویی
خیل پرندگان دریایی
از منظر
چشم های من
در هوای آسمان تو
پرواز خواهند کرد
•
•
راهی کشف کرده ام
که برای همیشه با هم دوست باشیم
این راه
خیلی ساده است
هرچه من می گویم
انجام بده
•
•
آدمها می آیند
خودشان را نشان میدهند
اصرار میکنند
برای اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار میکنند که تو نیز باشی همراهشان
همان آدمها
وقتی که پذیرفتی بودنشان را
وقتی که باورشان کردی
به سادگی
میروند
و تو میمانی با باوری که ….
•
•
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم :
هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد.
•
•
تو دیگر چه جور معشوقی هستی ؟
نه دستم به تو می رسد
نه می توانم از شوق دیدنت
بال در آورم
تو
دست و بال مرا بسته ای
•
•
من نه زبان فارسی ام
که از راست به چپ بخوانی
ونه فرانسه
که ازچپ به راست
ونه ژاپنی که از بالا به پایین
من زبان عشقم
ازهمه طرف خوانده می شوم
•
•
جام دریا از شراب بوسه خورشید لبریز است
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران
خیال انگیز !
ما ، به قدر جام چشمان خود ، از افسون این خمخانه سر مستیم
در من این احساس :
مهر می ورزیم
پس هستیم !
•
•
دستم را دراز میکنم
در آرزوی لمس
به سیمی مسی بر میخورم
که جریان برق را در خود میبرد
تکه تکه می بارم
مثل خاکستر
فرو میریزم
فیزیک ، حقیقت را میگوید
کتاب مقدس ، حقیقت را میگوید
عشق ، حقیقت را میگوید
و حقیقت ، رنج است
•
•
های بانو
شوخی نکن
چشم خسته ، بسته می شود
قلب خسته
می ایستد
•
•
اینقدر به زندهگیاَم سَرَک نکش!
کوتاهتر از خوابهای من
دیواری ندیدهای؟!
•
•
زیباستْ پاییز
اما فقط
برای تنها قدم زدن.
فصل دیگری بیا !
•
•
میچینمَت
حتا اگر قَدَّم نرسد!
تو
میوهی ممنوعهی منی!
•
•
چشمهات
روودِ عسلَند
سر میروند از قالبِ ” غزل “
تو را فقط
باید ” آزاد ” نوشت!
•
•
حوّا هم که باشی
من آدم نمیشوم
پس بیخودی جای بووسه
سیب تعارفَم نکن!
•
•
لانهی موریانهها شده است این خانه
بیا به آتش بسپاریم خودمان را
•
•
« تنها شدهام »
جملهای کلیشهایست؛ اما
باور کن
تنها شدهام!
•
•
با خیال نمیشود سفر کرد
خودت هم بیا
•
•
برای رسیدن به تو
باید از مرز بگذرم.
جمع کن حصارهایت را !
•
•
هر روز برایت نامه مینویسم
و تو،
همه را “برگشت” میزنی.
سپاسگزارم
هیچکس تا بهحالْ اینهمه نامه برایم نفرستاده بود!
نوشته های رضا کاظمی
•
•
شیرینترین گناهِ منی.
از تو
به خدا هم پناه نمیبرم!
•
•
تنهایی
منَم
وقتی از تو مینویسم
•
•
زیباییات وحشیست
مثل شعرهای من
وقتی لِگامِ وزن و قافیه نمیگیرند!
•
•
دستَت را خواندهاَم دیگر.
بیا،
تمامِ ورقهایم برای تو
“آسِ” دلَم را پَس بده!
•
•
خانم!
بگو دلَم را رها کنند چشمهات.
سگ دارند لامسَّبها !
•
•
میآیی
نشئه میشوم
میروی؛ خُمار.
مرا به تختهی چشمهات ببند؛
تَرکْ بده!
•
•
تنهایی
خیابانیست که هر روز قدم میزنم.
تَه ندارد لاکردار!
•
•
عاشق نیستم،
شاعرم.
فقط نمیدانم چرا وقتِ نوشتن از تو
بال درمیآورم!
•
•
خُلمَشَنگ نیستم مثل فرهاد
نیایی تیشه به ریشهی خود بزنم.
فقط
خودنویسَم را جوهر نمیکنم دیگر!
•
•
هرکجا بروی
دوباره به من برمیگردی.
زندهگی ما
شده است بازیِ “یویو” !
نوشته های رضا کاظمی