(شعر روز زن)
زیباترین نگار جهان چیست؟ … (نصراللّه کاسمی)
زن کیست شاهکاری دلبند
از شاهکارهای خداوند
در کارگاه صنع بسی بست
این چیره دست چهره دلبند
روزی که نقش زن به در آمد
بر کارگاه خود نظر افکند
دید اندر آن میان نتوان یافت
با زن یکی به جلوه همانند
شد در شگفت کاین همه خوبی
بر تار و پودش از چه پراکند
وین آفریده را به چه علت
این گونه خوب کرد و خوشایند
گلگونه رخ چو غنچه به اُردی
پاکیزه تن چو برق به اسفند
با گیسویی چو سنبل پیچان
با قامتی چو سرو برومند
از چشم او عیان هوس و عشق
در لعل او نهان شکر و قند
الهام بخش خاطر شاعر
نقش آفرین دست هنرمند
نیروفزای جان به تکلم
روشن کن جهان به شکرخند
از تازگی چو صبح نشابور
وز خرمی چو دامن الوند …
چون نیک بنگریست به زن دید
خلقت ز نقش اوست کرامند
او را پسند کرد و بر او بست
دل را و مهر از دگران کند
ای زن تو چون پسند خدایی
خود را به دام شیطان مپسند
سرمایه ساز صدق و صفا را
یکسو گذار جادو و ترفند
تو آبروی خلقت اویی
مگذار کآبروت بریزند
در دست مرد ملعبه بودن
باللّه که از تو نیست خوشایند
هشیار باش و خویش نگه دار
از مکر و ریو مردم پرفند
چون قدر خویش بندانی
خواهی چرا که قدر تو دانند
تو مقصدی ز خلقت و مقصود
از خلقت تو هست به پیوند
بیگانه را بران ز حریمت
چون زاغ از کمین جگربند
خانه اگر چو دل نبود پاک
غرقابه ای است از لجن و گند
ور پاک شد مکان خدای است
دور از خدات ماندن تا چند
در خانه شور عشق برانگیز
چون موبدان به نغمه پازند
از ره مرو به لحن مخالف
برّند اگر چه بند تو از بند
ارزش تو را به جامه نباشد
سوگند می خورم به تو سوگند
زینت تو را به عشق و به تقواست
خوش آن که دل از این دو بیاکند
پرهیز را به عشق بپیوند
چونان ز ره فراز کژ آغند
خرم زنی که هست به گیتی
تنها به شوی خود خوش و خرسند
زیباترین نگار جهان چیست؟
زن در کنار شوهر و فرزند
دارم امید آن که بگیری
از گفته درست یکی پند