( اشعار شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام )
تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد … (مرثیه)
پیک مجروح تو شرمنده ات آقا شده است
یار آواره ات ای یار چه تنها شده است
عرق شرم منو اشک دو چشمان من است
اگر این شهر شبیه شب دریا شده است
تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد
که برای حرمت کوفه محیا شده است
کوچه هایش چقدر مثل مدینه تنگ است
وای هر کوچه پر از روضه ی زهرا شده است
خبرت امده و دست به کارند همه
شهر ازین شده بازار چه غوغا شده است
سنگ ها دست به دست از همه جا جمع شده
پای خاکستر و اتش همه جا وا شده است
شیرخواران پس از این خواب ندارند که با
تیر چون نیزه خود حرمله پیدا شده است
از همان روز که دیدند چه دارد با خود
حرف شش ماهه زدن بر نوک نی ها شده است
من از آن کعب نی و هلهله ها فهمیدم
که از امروز سر طفل تو دعوا شده است
گوشواره ،گل سر، چار قد و گهواره
رسم سوغاتی نامردم اینجا شده است
گرمی مجلس نامحرم بی پرواش
خنده بر بی کسی دختر نو پا شده است
هیزم آورده بریزد به تنورش خولی
در تنوری که به امید تو برپا شده است
آه برگرد که در بین حرامی هایش
سند سوختن دخترت امضا شده است