(شعری تقدیم به مدافعان حرم )
به گوش اهل سیاهی بخوان که حیدری ام … (شعر از امیر سلیمانی)
به گوش شهر بخوان که عیار بالا رفت
در انتخاب شدن انتظار بالا رفت
دلت رضاست اگر بر مسیر بسم الله
خوشا به آن که بر این اختیار بالا رفت
تو سربلند ترینی نترس اگر که سرت
به روی نیزه و یا روی دار بالا رفت
زمین اگر بزنندش، زمین نخواهد خورد
هر آن که در نظر این تبار بالا رفت
بیا و مالک اشتر بمان در این صفین
اگر به دست علی ذوالفقار بالا رفت
دوباره سمت حرم تیر و سنگ میآید
اگر غلط نکنم بوی جنگ میآید
در این سکوت زمستانه عید آوردند
به روی دوش جماعت شهید آوردند
کبوتران حرم باز میرسند از راه
به عزت و شرف لا اله الا الله
رجز بخوان برود هر کسی که عاشق نیست
زمان گذشته و این کربلای سابق نیست
کفن بپوش و بگو شیعه مرد میدان است
حرم نباشد اگر قلب ما هراسان است
اگر نفس به لب ماست چاره لازم نیست
شهادت است هدف استخاره لازم نیست
بگو که سفره ی شاه از کرم نمیافتد
که زخم میخورد اما علم نمیافتد
بر آی صبح که وقت ادامه ی شب نیست
ز نحسی سلفی ها جهان مرتب نیست
به گوش اهل سیاهی بخوان که حیدری ام
رجز کنار علی در توان مرحب نیست
رسیده ایم که در پای عشق جان بدهیم
مدافعان حرم را مقام و منصب نیست
شهید اگر نشوم از حرم نخواهم رفت
به لب نمیزنم آن باده که لبالب نیست
به شوق زینب کبری دمشق میآییم
چه باک سر برود، ما به عشق میآییم
نمرده ایم بگو تا مرام صهیون هست
شکوه حیدری تیپ فاطمیون هست
به نور ماه همه تکه های آینه ایم
برادریم که ایرانی و افاغنه ایم
اگر چه خون جوانان نمیرود از یاد
فدای حضرت زینب سرش سلامت باد
اگر که دل نگرانیم و در مجاهدتیم
به زیر دین غم بانوی مقاوتیم
*
*