(شعر در مدح حضرت زینب کبری سلام الله علیها )
زینب ای آئینه زهرا نما
زینت وجه علی مرتضی
دلربائیت جهان را کرده مات
زائر رویت دو چشم مصطفی
چهره زهرائیت چون فاطمه
چشمه نور جمال کبریا
تا که نقاش ازل نقشت کشید
بعد از آن عشق آمد و شد مبتلا
گر نبودی عشق هم هرگز نبود
جلوه ای از یک ظهورت کربلا
مستی آمد تشنه جام تو شد
نی ز نای حنجرت دارد نوا
روز میلادت نمی یابی قرار
جز به روی دست یار آشنا
آشنایی دل و دلبر رواست
بوده از روز ازل حکم قضا
حک شده بر صفحه قلبت حسین
عشق او در سینه ات چون کیمیا
پا به پایش بوده ای و تا ابد
کی شوی از دلبرت هرگز جدا
گوئیا رفتی تو هم تا قتلگاه
راس تو با او جدا شد از قفا
هم به دیر و تشت زر ، کنج تنور
بوده ای بر نی چو یارت هر کجا
سنگ دشمن روی نیزه بشکند
هم سر او را و هم قلب تو را
هر که یک بار و تو اما زینبا
کشته عشق حسینی بارها
*
*