( دلنوشته های انتظار )
میآید و بغض مرا با گریه کامل میکند … فاطمه یاوری
شب شد و دریا باز هم رو سوی ساحل میکند
سرکشترین امواج را تقدیم این دل میکند
درهای و هوی کوچهها مردی ز دریا میرسد
قانون این مرداب را با موج باطل میکند
شمشیر در دستان او، عشق است در چشمان او
در قلب طوفان زاد من آهسته منزل میکند
جان مونس تن میشود تردید روشن میشود
وقتی در این گرد و غبار آیینه نازل میکند
در انتظارش ماندهام، دل را به دریا دادهام
میآید و بغض مرا با گریه کامل میکند
( زمزار )