جمله ها و اس ام اس های جدید غمگین؛
کاش میان خستگی هایم یکی آهسته می گفت : “خسته نباشی”
::
::
زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمی کن بنویسی جز… سکوت…
::
::
غمگین ترین روز زندگی ما انسانها روزیست که احساس می کنیم با ارزشترین موجود زندگیمون میخواد به نبودنمون عادت کنه …
::
::
مشق شب :
واسه کسى بمیر ، که واست تب کنه !
“هزار بار – تا آخر عمر”
::
::
این روزها چه قدر دلم هوای آن روزها را کرده …
::
::
کاش بودی تا من نیز چیزی برای از دست دادن داشتم …
::
::
گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند
چه زندگی شیرینی…
::
::
انگشت نمای مردم شهر شده ام…
شیرین ندیده اند که تیشه به دست بگیرد و به سمت بیستون برود !
::
::
چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم …
::
::
به حساب خیالبافی ام نگذار…
اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها !
فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغهای کوچک یک هواپیما…
::
::
گاهی میرسه که دیگه از خدا نه پول میخوای نه خونه میخوای و نه … !
یه موقع هایی هست فقط یه دل خوش میخوای !
فقط یه دل خوش …
::
::
بارالها …
“زخم”ها ، “رحم” میخواهند …
فقط این دو نقطه را بردار …
::
::
بعضی آهنگها و ترانه ها برای گوش دادن ساخته نشده اند …
اونها به وجود اومدن برای کمک کردن به آدمها برای “یک دل سیر گریه کردن” از ته دل !
::
::
این روزها پرم از لحظه هایی که دوستشان ندارم …
::
::
میان آن همه الف و ب و مشق دبستان … آنچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود …
::
::
گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …
::
::
من احساس کرده ام رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زد اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند …
::
::
یادش بخیر من بودم و تو ، او بود و دیگری …
این روزها تویی و او ، من مانده ام و خدا …
::
::
یه وقتایی اونقدر هیچکس حالی ازت نمیپرسه که آدم شک میکنه نکنه مرده و خودش خبر نداره !
::
::
وقتی با مشت هاش قلبم رو می شکست همه ی فکرم به این بود که مبادا دستاش زخمی بشه …
::
::
پاییز فصل رسیدن انارهای سرخ است و انار چه دل خونی دارد از رسیدن …
::
::
استخوان هایم را به دانشمندان بسپارید …
شاید بفهمند نه یخبندانی بود نه بیماری مهلکی !
من از دوری تو منقرض شدم …
::
::
می گویند لیاقت نداشت ، نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی … همین !
::
::
حالم به هم می خورد از کلمه های “عزیزم” و “عشقم” ؛ من را همان “ببین” صدا کن…
::
::
دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما “قسمت” نیست !
::
::
به سادگی رفـت؛ نــه اینکه دوستم نداشت !
نـــــــــه، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !
::
::
نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید؟ او که تمام زندگی اش “شیرین” بود !؟
::
::
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
::
::
حال “من” دیدن دارد وقتی کسی حال “تو” را میپرسد …
::
::
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی …
::
::
دیگر احتیاط لازم نیست ؛ شکستنی ها شکست … دل ما که شکست دیگر تکه هایش نه جفت می شوند، نه خردتر
::
::
دوس دارم یه اطلاعیه پشتم بچسبونم و روش بنویسم :
“تا اطلاع ثانوی خسته ام”
::
::
مخاطب خاصی ندارد نوشته هایم اما تا دلت بخواهد همدرد دارد داغِ تمامِ نوشته هایم …
::
::
جای خالی تو داره همه دنیامو میگیره !
::
::
ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﻳﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ !
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ !
(پاتوق)