جمله ها و دل نوشته های رمانتیک عاشقانه؛
می گویند دنیا دار مکافات است !
دنیا را بی خیال ، فعلا که دار و ندار ما تویی و ندیدنت مکافات …
::
اگر از دلتنگی کم آوردی غصه نخور، من به جای هر دویمان دلتنگم !
::
بعضی وقتها آدما یه کاری میکنن که دیگه نمیتونی دوستشون داشته باشی
ولی عجیب دلت واسه زمانی که دوستشون داشتی تنگ میشه !
::
::
مینویسم، باز مینویسم
تا هستم تو را نفس میکشم و تو را مینویسم
راستی اگر برای تو ننویسم، کجا شانه های دلتنگی ام را بتکانم ؟
::
::
یعقوب یادم داده است
دلبرت وقتی کنارت نیست
کور بودن بهتر است
::
::
کوه نیستی اما صدایت که می زنم
شعر و شور و عشق به من باز می گردد…
::
::
دلتنگی همون مکثیه که رو اسمش میکنی وقتی شماره های گوشیت رو میای پایین!
::
::
از دلم پرسیدم : محبت را کیست لایق / پاسخ آمد او که یادت میکند در هر دقایق…
::
::
میان آنهمه الف و ب مشق دبستان ، آنچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود
::
::
بـعــضـی ه…
بـعـضـی اوقـــات مــحــرم نـیـسـتـنـد
ولــی مـــرهـــم کــه هـسـتـند … !
::
::
گنجشک را تکه نانی زنده نگه میداشت ما را تکه دلی ، اما دریغ کردند رهگذران
::
::
به مدت دلتنگیهایم به من بدهکاری ، وعده ی ما باشد روزی که دلتنگم شوی
::
::
قانعم به یادت ، پس یادت را از من نگیر که یادت مهربانترین تصویر دنیاست
::
::
همیشه به یادت هستم اما شاهدی ندارم جز کلاغ بام خانه مان
که او هم حقیقت را به تکه پنیری می فروشد
::
::
فـقـط
تـویی که از لـب مـن شعـر میشوی…!
هـرکسـی لایق غـزل عـاشقـانه نیسـت…!
::
::
زمانی کوه بودم !
حالا دیگر آدم شده ام
می رسیم به هم !
::
::
وقتی گریه میکنی “زیباتر” میشوی
اما بخند
من به همان زیبا که “تر” نیست ، قانعم . . .
::
::
از این آمد و رفت های تکراری دلم گرفته ، یا نیا ، یا نرو !
::
::
امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد ، همیشه هستی ، همین حوالی
::
::
عزیز بودن آدما به این نیست که وقتی میبینی شون چقدر از دیدنشون خوشحال میشی ،
به اینه که وقتی نمیبینی شون چقدر دلت براشون تنگ میشه !
::
::
لبخند تو می فهماند که چه جای دوست داشتنی و زیبایی ست دنیا !
::
::
برای عاشق شدن که بهانه های ریز و درشت لازم نیست !
برای عاشق شدن کافیست تو نگاه کنی و من لبخند بزنم …
::
::
دلت را به هر کسی نسپار ، این روزها برخی ها از سپرده ات هم بهره میخواهند
::
::
ریتم ِ خنده هایت را دوست دارم
تو بین ِ تمام ِ آدم ها
در این کُره ی خاکی
تافته ی جدا بافته ای
لبخند بزن زنِ من …
::
::
می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم :
یکی بود ، یکی …
بی خیال …
خلاصه اش میشود : دوستت دارم
::
::
“من” به “تو” بستگی دارم …
حال من را از خودت بپرس !
::
::
تقدیم به تنها صدف دریای دلم که به بیکرانگی اقیانوس عشق دلتنگشم
::
::
به دلم نشستی ولی دو زانو !
معذب نباش، برو عقب قشنگ تکیه بده، پاهاتم دراز کن، این دل فقط جای توئه…
::
::
آرزوی خیلی ها بودم !
اما اسیر قدرنشناسی “یک” نفر شدم
::
::
تاریخ برای من فقط یک سلسله دارد
سلسله ی موی تو . . .
::
::
زمستان را دوست ندارم چون با آمدنش به یاد نگاه های سردت می افتم
::
::
نمی دانم آلزایمر بودی یا عشق !
از روزی که مبتلایت شدم ، خود را از یاد بردم …
::
::
چه ناگهانی نگاهت را به نگاهم تعارف کردی !
و ناگهان عاشقت شدم …
::
::
تنهایی یعنی : نه خودش هست که از تنهایی درت بیاره ،
نه فکرش اجازه میده تنهاییت رو با کسی دیگه ای پر کنی
::
::
تو فقط با من باش …
من قول میدهم با خودم هم قطع رابطه کنم !
::
::
خدایا یا نوری بیفکن یا توری ، ماهی کوچکت از تاریکی این اقیانوس می ترسد
::
::
برای من “مهر” در نگاه توست نه اولین ماه پاییز…
::
::
همین که قاصدکی را فوت کنی تا عطر نفسهایت را با خود بیاورد
برای دلم کافیست . . .
(سه علی سه)