استاتوس های عاشقانه؛
سکوت من نشانه ی شکستم نیست!
بلکه حجم بزرگیست از فریاد که بستری برای حضور نمی یابد. . .
::
::
من از این فاصله ها دلگیرم / بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم / ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد و من / در الفبای زمان خسته ی این تقدیرم .
::
::
معطر گشته با زلفت تمام عالم هستی ، بدان تا آسمان برجاست تو سلطان دلم هستی .
::
::
توکجایی سهراب؟ آب را گل کردند، چشمها را بستند و چه با دل کردند
صبرکن سهراب! گفته بودی:قایقی خواهم ساخت دورخواهم شد ازین خاک غریب، قایقت جادارد؟من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم.
::
::
شاید آن روز که سهراب نوشت:(تاشقایق هست زندگی باید کرد)”خبری ازدل پردردگل یاس نداشت”بایداینطوری نوشت:(هرگلی هم باشی.چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجباریست)
::
::
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود آتش به هم میرسانیم.
نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست یا نه؟
من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم…!
::
::
گاهی دلت میخواد همه بغضات از تو نگاهت خونده بشه ، بفهمن که جسارت گفتن کلمه هارو نداری!
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری و
یه جمله مثله: چیزی شده؟
اونجاست که بغضتو با لیوان سکوتت سر میکشی و با لبخند میگی:
نه هیچی…!
::
::
بیادتم
به وسعت
قلب کوچکم،
شاید کم باشد اما قلب هرکس
تمام زندگی اوست!
::
::
گاهی در برابر خاطرات توقف کن و یاد آور دوستیها و رفاقتها باش ، امیدوارم سهم من از این تجدید خاطرات یک یادت بخیر ساده باشد .
::
::
فقـط چـند قـدم مانـده بـود برسـم بـه “تــو”… اگر ایـن خواب لعنتـی، دیشـب ادامـه داشـت…!
::
::
یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد، اما هر وقت تنه ام به جماعت نادان خورد، گفتند: مگه کوری؟؟؟
::
::
تو با من “بازی” میکنی من با تو “عاشقی”… و دیگران را ببین که چگونه محو تماشای این “بازی عاشقانه اند”…
::
::
گاهی باید بی رحم بود… نه با دوست… نه با دشمن… بلکه با خودت… و چه بزرگت میکند آن سیلی که خودت میخوابانی بر صورتت…
::
::
گاهی تو …
گاهی یاد تو …
گاهی هم غم تو …
آخر این “تو” کار مرا تمام می کند !
::
::
آشفته دلان را هوس خواب نباشد ، شوری که به دریاست به مرداب نباشد . .
::
::
ازجداییمان برای هر که کسی گفتم
حق را به من داد
اما …
اینها نمیدانند من حق را نمیخواهم
حق که برای من” تو” نمیشود…..!
::
::
وقتی تو نیستی …
شادی کلام نامفهومی ست !
و ” دوستت میدارم ” رازی ست
که در میان حنجره ام دق میکند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
::
::
وقتی تو نیستی همه نیستن…
نه که نیستن!
هستن!
ولی مثل تو نیستن!
::
::
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
::
::
دوست داشتن یعنی بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند لب نمیزنی ولی دوست داری تره ای رو بخوری که “اون”هیچوقت واست خرد نمیکنه…
::
::
دلم رقص نمیخواهد…..!
دنیا تمامش کن تا سازت را نشکسته ام…
::
::
شبیه معادلات چند مجهولی شده ام این روزا هیچ کس از هیچ راهی مرا نمیفهمد
::
::
تو خوشگلترین، خوشتیپ ترین و باکلاس ترین آدم روى زمین هستى.این هندونه اى که گذاشتم زیر بغلت برو بزار تو یخچال خنک بشه
شب یلدات پیشاپیش مبارک:-*
::
::
مثل آلمانی: بهتر است دوباره سوال کنی،
تا اینکه یک راه اشتباه بروی.
::
::
تنها مقصود ما در زندگی “عشق ورزیدن” است. اگر ازعهده این مهم بر نمی آییم،
دست کم بکوشیم تا یکدیگر را “نیازاریم”
دالای لاما
::
::
“گوسفندانى” بودیم، آمدند “خرمان” کنند، “گرگ” شدیم…
::
::
وجود نازنینت تکیه گاهی است برای بودنم، برقرار باش تا هرگز بیقرار نباشم
::
::
یکی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی، پس چرا آرزو کنم ؟
خدا گفت : شاید نوشته باشم: هر چه آرزو کند!
::
::
کف بینی نکن
دستی که به سویت دراز شده طالعش تویی
::
::
از طرف می پرسن می دونی معنی پرچم دزدان دریایی چیه ؟ می گه : خوردن کله پاچه تو دریا ممنوع
::
::
کاش یکی باشه که درددلتو بتونی بهش بگی…ولی وای ازروزی که همون یکی بشه درد دلت..!
::
::
اینجا حوالی حادثه ها…
نشسته ام
پای رفتنم را بُرده است ، روزگار غریب
::
::
کاش نجابتم را بهانه رفتنت نمیکردی!
تا با دیدن هر هرزه ای به خودم نگویم
اگر مثل این بودم نمیرفت..!
::
::
جایگاه انسانیت هرکس ، قلب خاموش اوست ، نه دهان پر حرفش . . . (جبران خلیل جبران)
::
::
سیر شده ام بسکه از آدمها زخم خوردم
خدا خیرتان دهد به من محبت دروغین تعارف نکنید،من سیرم!
منم که تا تو نخوابی نمیبرد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده
ز ریشه کندن این دل تبر نمیخواهد
به یک اشاره میافتد درخت فرسوده
::
::
پروردگارا
به خواب دوستانم “آرامش”
به بیداریشان “آسایش”
به زندگیشان “عافیت”
به عشقشان ” ثبات”
به مهرشان “وفا”
به عمرشان”عزت”
به رزقشان”برکت”
وبه وجودشان”صحت”
عطا فرما
::
::
یابمان وامیدفردایم باش یادیروزم را برگردان و برو . . .
::
::
برایم از بازار یک بغض خوب بخر ،نه مثل اینها که دارم …
اینها هر روز می شکنند!
::
::
از وقتی که نیستی،
خدا می داند، چقدر آب به صورَتم پاشیدم .. لعنتی …
این کابوس آنقدر واقعیست
که از خواب بیدار نمیشوم. . .
::
::
قطار راهت را بگیرو برو به سلامت
نه کوه توان ریزش دارد
نه ریزعلی پیراهن اضافه
هیچ چیزمثل سابق نیست.
تقصیرما نیست که روی حرفهایمان نمیمانیم .ما بر زمینی زندگی میکنیم
که هر روز خودش را دور میزند!
::
::
دیوارهایى که میسازى هرروز و هرروز بیشتر میشود
بناى بی احساس من
آخر من از کجا براى این همه دیوار پنجره پیدا کنم؟؟
::
::
آدمیست دیگر…
یک روز حوصله هیچ چیز راندارد
دوست دارد خودش را بردارد بریزد دور…!
حسین پناهى
(پاتوق)