استاتوس برای مخاطب خاص ؛
خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک
ولی جالب اینجاست ٬ تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی
ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام . . .
::
::
آدم دلتنگ ؛
حرف حالی اش نمی شود ….
لطفاً برایش فلسفه نبافید …
::
::
هرگاه صدای جدیدی سلام می کند ، تپش قلب می گیرم!
من دیگر کشـش خدا حافظی ندارم
مراببخش که جواب سـلامت
را نمی دهم!
::
::
فلاسفه درباره عشق خیلی حرفها زدند
اما منطق هیچ کدامشان به پای منطق تو نرسید
رفتی و گفتی : همینه که هست ..
::
::
وقتی یکی میگه هیشکی منو دوست نداره ،
منظورش از هیچکس
یه نفر بیشتر نیست . . .
همون یه نفری که واسه اون همه کسه !
::
::
آدمهاى خوب نه خاطره اند، نه تاریخ! بلکه حقیقت روزگارند “درست مثل تو”
::
::
دور باش اما نزدیک!من از نزدیک بودن های دور میترسم…!
::
::
نه یادم میکنى نه میرى از یاد”
عجب بردى تو ما را زود از یاد!
ببوسم رویت اى شاعر که گفتى:
فراموشیست رسم آدمیزاد
::
::
کاش یکى پیدا میشد که وقتى میدید گلوت ابر داره،چشمات بارون؛به جاى اینکه بپرسه “چته؟چى شده؟” بغلت کنه و بگه:
“گریه کن”….
::
::
جریان چیست! چرا هیچ گاه پیدا نمیشود، جسد آنهایی که ادعا میکنند بدون ما میمیرند
::
::
ﺑــــــﺎﻭﺭﮐﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺣـــــــﺮﻓﻪ ﻭﻓـــــــــﺎﺩﺍﺭ ﺩﺳـــــــــﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﯽ ، ﮐﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﻟﻤﺴــــﺸﻮﻥﻧﮑﺮﺩﯼ
::
::
یک “برو “بر زبانم آمد
به خاطر تو
و هزار هزار” بمان” که در دلم ماند که ماند
که ماند…
::
::
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که یادم نمیاد
کی؟
خوردمشان…
::
::
خدایا دردها از آن بالا کوچک دیده میشوند…بیا مسائل را رودررو حل کنیم!
::
::
عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم؟/مهرت به سرای من بخوابد چه کنم؟/یکدم به سؤال من جوابی بده دوست/روزی که دلم توروبخواهدچه کنم..؟.
::
::
همیشه رفتن بهترین نیست
گاهی میان رفتن وماندن هیچ فرقی نیست،چه قهرباشیم چه آشتی
اصل درست این است که عزیزان ما درخانه دل ماجای دارند. . .
::
::
گستاخی خیالم راببخش که لحظه ای “یادت” را رها نمیکند. . .
::
::
دیر امدی باران دیر…من در جایی،در کنجی ،در حجم نبودن کسی خشکیدم.گم شده ی من اعتماد است نه اعتقاد ،اما افسوس نه بر اعتمادم اعتقاد است و نه بر اعتقادم اعتماد
::
::
خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی، مهربانند و تو بی توقع ترینی !
::
::
دوست داشتن ؛ زبان ٬ زمان ٬ راه ٬ دلیل ٬ نشانه نمی خواهد !
دوست داشتن دل می خواهد و یک “ من ” می خواهد و یک “ تو ” . . .
::
::
انسان ها عموما دو دسته اند :
تو و بقیه …
::
::
دوست داشتن یک نوع باوره ؛ خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد . . .
::
::
لاک غلط گیر را برمیدارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم…
“تو” غلط اضافی زندگیم بودی
::
::
چه بگویم که ضربه ى آخر را “خدایم”زد
آن زمان که براى رفتنت استخاره کردى و…
“خوب” آمد….
::
::
کوچه هاى قدیمى را باریک میساختند تا آدمها به هم نزدیکتر شوند حتى در یک “گذر”
اکنون چقدر آواره ایم در این همه اتوبان…..
::
::
باور کن “ عین ” و “ شین ” و “ قاف ” جدا از هم که باشند هیچ خاصیتی ندارند !
اما در کنار هم ، معجزه می آفرینند ! درست مثل من و تو !
::
::
یک یاس سفید در رنگ امید با هر چه وفاست از سوی خدا تقدیم تو باد . . .
::
:”
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیست
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بیگناهم! نیستم
با یک تلنگر میشود، از هم فروپاشی مر
نگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
::
::
خدایا…!
اندکی نفهمی عطا کن،که راحت زندگی کنیم!
مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم…!
::
::
باید که لهجه کهنه ام را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم
یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم
هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم
بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم
من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم
::
::
چه دنیای عجیبی است
همه میگویند،حرف دلت را بزن
اما هر وقت حرف دلم را زدم ، دل همه را زدم !
::
::
قلاب ها علامت کدامین سوالند که ماهیان اینگونه جوابشان میشوند . . . ؟
::
::
آنچه میخواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمیخواهیم ٬ آنچه دوست داریم نداریم
و آنچه داریم دوست نداریم ٬ و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم . . .
::
::
نمیدانم چرا این روزها در جواب هر که از حالم میپرسد تا میگویم خوبم چشمانم خیس میشود….
::
::
کــــذب بگو تا عاشـــــقت شوند هرچـــه نداری بگــــو دارم هر چی داری بگو بهتریـنـــش را دارم اگر ســاده ای اگر راســـــت گویی اگر بـــاوفـــــایی اگر بـــا غیـــــرتی اگر یک رنگی همیشــــــه تـنــــــهایی همیشـــــه تنهــــــــــا……!
::
::
داستانش رو که شنیدم گفتم : اتفاق بدی بود !
لبخندی زد و گفت : بله ، ولی می تونست خیلی بدتر از این باشه ! بهرحال خداست و همیشه جای شکرش را باقی میگذاره حتی در بدترین شرایط …
خدایا شکرت …
::
::
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت بلا، او به لیلایش رسید و ما هنوز آواره ایم.
::
::
اگر شیری درنده در برابرت باشد ، بهتر از آن است که سگی خائن پشت سرت باشد . . .
::
::
تنـــــــــها بودن قدرت می خواهد
و این قـــــــــدرت را کسی به من داد که روزی می گفت:
تنهایــــــــــــــت نمی گذارم !
(پاتوق)