استاتوس های عاشقانه و غمگین؛
من وتنهایی ویک شمع خدایا نکند باد بیاید….
::
::
حالم خوب است!اما دلم تنگ آن روزهایی است که میتوانستم از ته دل بخندم…
::
::
“خوبی؟”گاهی باتمام تکراری بودنش غوغامیکند.ودرجوابش میتوان بزرگترین دروغ ها راگفت:”خوبم”
::
::
گاهى نیاز داریم که کسى فقط حضور داشته باشد…
نه براى اینکه چیزى را درست کند یا کار خاصى انجام دهد، بلکه فقط به این خاطر که احساس کنیم کسى کنارمان است و به ما اهمیت مى دهد…
::
::
مغرورباش،دورازدست رس باش،مبهم باش،سرسنگین باش،خاکی که باشی آسفالتت میکنند وازرویت ردمی شوند….
::
::
برگشته اى اما…
براى من
برگشت خورده اى…
نمى خواهم آغوشى را که،
بوى گند دروغ و خیانت مى دهد…
::
::
کاش می شدلاغرکنم،خیلی لاغر…بیست کیلوبشم!ده کیلوبشم!نه!سنگینه براش…پنج کیلوبشم…تادوباره برم روپاهای مامانم بخوابم
::
::
هی معشوقه ی من!
هیچ حواست هست؟
الان یک ماه و یکصد روزه که رفتی…
می فهمی؟
::
::
پیری میگفت:اگه میخوای جوان بمونی درددلتوبه کسی بگوکه دوستش داری ودوستت داره.گفتم پس چراتوپیرشدی؟ خندیدوگفت دوستش داشتم،دوستم نداشت.
::
::
ازهیچ کاربچگی ام پشیمان نیستم،جزاینکه آرزوداشتم “بزرگ شوم
::
::
من زانوهایم رابه آغوش کشیده بودم!وقتی توبرای آغوش دیگری زانو زده بودی!
::
::
سقف آرزو های ما کف آرزو های دیگری است;دنیا به طور ناجوانمردانه ای آپارتمان است!
::
::
زیر خاکسترهاى سیگارت له شدم..
حواست هست؟!
::
::
سلام
یه سوال:چرابعضیازیربارون خیس میشن وبعضیااونواحساس میکنن؟
::
::
خدایا…
همان لحظه که مادرم شیرش را بر من حرام کرد،و تو دنیایت را،به بزرگی حرمت مادر پی بردم…!
::
::
کاش میفهمیدی که تو
از دید من زیبا بودی…
دیگران حتی نگاهت هم نمیکردند…
و تو چه اشتباهی مغرور شدی…
::
::
دوستدار آنھایی باش که در زندگیت نقش داشتند، نه آنهایی که نقش بازی کرده اند….!
::
::
یه روزمامانم نفرینم کردگفت:الهى دردبى درمون بگیرى نفرینش منوگرفت دلم اسیرتوشده!دوست دارم
::
::
از انیشتن پرسیدن نظرتون درمورد ازدواج چیه؟ پاسخ داد: مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند و زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند…
و همواره هر دو نا امید میشوند…
::
::
سکوت استدلالی است که معانی دیگر را به دوش میکشد…
::
::
برای کسی که رفتنی است، راه را باز کنید…
ایستادن و منتظر ماندن “ابلهانه ترین” کار دل است..
::
::
زندگی بازی واژگان است:یکی ب جرم تفاوت تنهاست…یکی ب جرم تنهایی متفاوت .کیوان
::
::
رفاقت رو از دستفروش بازار نخریدم،بلکه تو کوچه های خاکی محله مون یاد گرفتم،پس خوب میدونم برا کدوم رفیق زمین بخورم که از زمین خوردنم شاد نشه بلکه دست خاکیم روبگیره و از زمین بلندم کنه…
::
::
رفت؟؟
به سلامت…..
من خدا نیستم که بگویم صد بار اگر توبه شکستی باز آی
آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد
رفتنش مردانه نبود لااقل مرد باشد و برنگردد….
خط کشیدن بر من پایان من نیست!
آغاز بی لیاقتی اوست!….
::
::
میگن هر شکستنی رفع بلاست!ای دل تحمل کن…
شاید حکمتی باشد…
::
::
آدم ها فقط آدمند؛ نه بیشتر و نه کمتر..?اگر کمتر از آن چیزی که هستند نگاهشان کنی؛ آنها را شکسته ای.?اگر بیشتر از آن حسابشان کنی؛ تورا میشکنند..?بین این آدمها فقط باید عاقلانه زندگی کرد؛ نه عاشقانه…
::
::
میدونی بزرگترین درددنیاچیه؟بفهمی که پناه لحظه هات دیگه پناهت نمیده …کیوان
::
::
قلبهادارای خواهش،روی آوردن وروی گردانیدان بنابراین شمااز جانب همان خواهش وروی آوردن به آنهاروی کشیدودرآنهاتأثیر بگذاریدزیرااگردل راروی کراهت به کاری وادارند کورمی شود
::
::
به روزهادل مبند،!?روزها به فصل ها که میرسند رنگ عوض میکنند،!?با شب بمان،!?شب گرچه تاریک است ولی همیشه یکرنگ است…
::
::
کاش…!باز معلمی بود و انشایی میخواست…!روزگار خود را چگونه میگذرانید…!تا چند خط برایش دردودل کنم…!
::
::
حماقت چیست؟
اینکه من تو را با تمام بدی هایی که در حقم کردی و میکنی..!
هنوز دوست دارم…
::
::
بیزارم از این خوابها که هرشب مرا به آغوش تو می آورند و صبح با اشک از تو جدایم می کنند…
(پاتوق)