ماهی هم به آرزوی دیرینه اش رسید، آرزوی پرواز. ولی عجب چنگالی داشت عقاب !!
::
::
حرفهایم را فقط مورچه ها میفهمند، که بعد از مرگم گلویم را به تاراج میبرند!!
::
::
به سلام ها دل نمیبندم ، از خداحافظی ها غمگین نمیشوم، دیگر عادت کرده ام به دوری و دوستی خورشید و ماه ….
::
صبر کن سهراب ؛ …. گفته بودی قایقی خواهم ساخت … قایقت جا دارد؟ … من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم !
::
::
هزار بار دیگر هم از شانه ای به شانه دیگر بغلتی ، این شب صبح نمیشود وقتی دلت گرفته باشد
::
::
گاهی باران همه دغدغه اش باران نیست ، گاهی از غصه ی تنها شدنش می بارد
::
::
چگونه به تاولهای پا میتوان گفت ، تمام مسیر طی شده اشتباه بوده است؟!
::
::
از ازل قسمت ما بود که بیچاره شویم … بر در میکده افتاده و آواره شویم … کار ما نیست که در معبد و مکتب برویم … قسمت این بود که ما ساقی میخانه شویم
::
::
پیامی از طرف خدا: امروز همه مسائلت را به من بسپار ، من آنها را حل میکنم. تنها آرام باش و شاد زندگی کن که اینگونه بیشتر دوستت دارم
::
::
ما مال نداریم که هر فخر فروشیم … اموال نداریم که بر فقر بپوشیم … داریم گرانمایه ترین ثروت عالم … یک دوست که آنرا به جهانی نفروشیم
::
::
ما برنده ایم اگر لحظه های شیرین امروز را قربانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم ، پس نه در حسرت دیروز ، نه در رویای فردا
::
::
کاش تو قاب چشمان مادرم را داشتی ، آخر از دید او من زیباترینم!
::
::
هنگام مشکلات سکوت کن ، شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد
::
::
وقتی خدا بهت میگه باشه ، چیزی را که میخواهی بهت میده ، اما وقتی میگه صبر کن ، میخواد چیز بهتری بهت بده
::
::
گاهی خلوت کسی را باید شکست تا بداند به یادش هستی
::
::
احوال دوستان را هر ۳۹ روز یکبار بپرس ، که اگر مرده بود حداقل به چهلمش برسی!
::
::
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند. تلاطم های زندگی حکمتی از خداوند است، پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه دریای دوروبرمان.
::
::
من با هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم …. نام مرا گذاشتند ” باجنبه ” بی آنکه بدانند : خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود
::
::
زندگی یک پاداش است نه یک مکافات، فرصتی است کوتاه تا ببالی، بیابی، بدانی، بیندیشی، بفهمی، و زیبا بنگری و در نهایت در خاطره ها بمانی
::
::
مناجات یک ساده با خدا؛ خدایا گناهان مرا فقط خودت دیدی ، شتر دیدی ندیدی!
::
::
من از معبود یکتایم فقط یک چیز میخواهم … نگیرد هرگز از قلبت امید استجابت را
::
::
می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن
::
::
یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن به جای زندگی بقیه ، هدر ندهید (استیو جابز)
::
::
گم کرده رهیم و ناتوانیم … غرق گنهیم و خسته جانیم … هرجا که رویم و هرکه باشیم … محتاج دعای دوستانیم
::
::
درها همه بازند و دیگر قفسی نیست … پرواز چه باشد که برایم نفسی نیست … یک آدم چوبین ، دروغی که بزرگ است … یک چهره مبهم در آیینه کسی نیست … تابوت بزرگم پر از قفل و پر از نور … یک زنده ی مرده، برایش هوسی نیست … پاییز و زمستان ، بهاری که ندارم … یک برگ جوان هست ! هرسی نیست … کر شد درو دیوار از آواز بلندم … فرمان سکوت است غزل، هم نفسی نیست ..
::
::
شاهی بود که برای خود سرگرمی ساخت ، که دو نفر بر روی کفه ترازو روند، و هرکسی که وزنش کمتر بود کشته شود. از بخت بدم من و یارم روبروی هم افتادیم. من برای اینکه یارم زنده بماند ، ۱۰ روز غذا نخوردم. روز مسابقه من خود را سبک گرفتم! غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود !!!
::
::
غربت را نباید در الفبای شهر غربت جستجو کرد ، همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد ، تو غریبی …. غریبم !!
::
::
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم … او به ظاهر گشت عاشق، ما به معنا سوختیم
::
::
قفس تنگ فلک جای پریشانی نیست … یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست
::
::
آنکه ویران شده از یار مرا میفهمد … آنکه تنها شده بسیار مرا میفهمد … چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام … که فقط ریزش آوار مرا میفهمد
::
::
شب است و در به در کوچه های پر دردم … فقیر و خسته دنبال گم شده ام میگردم … اسیر ظلمت ام ای ماه پس کجا ماندی … من به اعتبار تو فانوس نیاوردم…
(پاتوق)