جمله های تسلیت ایام فاطمیه؛
چه تعبیری خدا در نقطه دارد ؟
که تفسیری جدا هر نقطه دارد
به تعداد بهار عمر زهرا
همین اندازه کوثر نقطه دارد
::
::
با توام “در” با تو ، تا “دیوار”ها هم بشنوند
عشق یاسین است این یاسی که پرپر می کنی …
::
::
نباریده ست بارانی در آتش
دری می سوخت پنهانی در آتش
بر ابراهیم آتش شد گلستان
ولی اینجا گلستانی در آتش
::
::
همه میدانند که مهدیه اسم مکان است و فاطمیه اسم زمان
و من منتظر روزی هستم که مهدیه اسم زمان شود و فاطمیه اسم مکان …
::
::
ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت
زهرایی و خورشید غبار قدمت
کی گفته که تو حرم نداری بانو ؟
ای وسعت دلهای شکسته ، حرمت
::
::
بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد
شمع می میرد و او بار دگر می سوزد
یک نفر مثل درختان سپیدار بلند
در خیالش همه شب بین دو در می سوزد
::
::
دگر پروانه بال و پر ندارد
نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها همه با خون نویسید
که قرآن علی کوثر ندارد
::
::
آزار داده اند بسی در جوانی ام
بیزارم از جوانی و از زندگانی ام
جانانه ام چو رفت ، چرا جان نمی رود ؟
ای مرگ همتی که به جانان رسانی ام
هر شب به یاد ماه رخت تا سحرگاهان
هر اختری است شاهد اخترفشانی ام
بر تیرهای کینه سپر گشت سینه ام
آرم گواه پیش تو ، پشت کمانی ام
یاری ز مرگ می طلبم ، غربتم ببین
امت پس از تو کرد عجب قدردانی ام
موی سپید و فصل جوانی خبر دهد
کز هجرخود به روز سیه می نشانی ام
دیوار می کند کمکم ، راه می روم
دیگر مپرس حال من و ناتوانی ام
سوزنده تر ز آتش غم ، غربت علی است
ای مرگ مانده ام که تو از غم رهانی ام
::
::
شب تاریک کنار تو به سر می آید
نام زهرا به تو بانو چقدر می آیی
آبرو یافته هرکس به تو نزدیک شده
خار هم پیش شما گل به نظر می آید
و نبوت به دوتا معجزه آوردن نیست
از کنیزان تو هم معجزه بر می آید
به کسی دم نزد اما پدرت میدانست
وحی از گوشه ی چشمان تو در می آید
پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر می آید
مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین
چه بلایی به سر اهل هنر می آید
مانده ام لحظه ی پیچیدن عطر تو به شهر
ملک الموت پی چند نفر می آید
کاظم بهمنی
::
::
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحید انعکاس نمایانتری نداشت
جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
مُلک وجود فلسفه دیگری نداشت
::
::
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه چه قرآن کریمی
در خانه زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی
آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی
ای ماه تمام ، از همه بهتر من
ای مهر مدام ، سایه ی بر سر من
من سیدم و مادر سادات تویی
آه ای همه افتخار من ، مادر من
::
::
دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره ی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید کسی همچو علی تنها نیست
::
::
در زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان
و مکانی که مکان یاد ندارد چه مکان
دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود
اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود
::
::
ای خاکِ درِ تو تاجِ سرها زهرا
وی قبر تو مخفی ز نظرها زهرا
تا باب شفاعت تو باز است چه غم ؟
گر بسته شود تمام درها زهرا
::
::
گر گدای درگه زهرا مقام خویش را
بر سریر سلطنت بخشد عجب دیوانه است
خود شناس ای سائل و زین آستان سر برمدار
کاین گدایی در جهان خود منصب شاهانه است
::
::
چقدر آرد نشسته است روی دامانت
فدای گردش دستاس آسیابانت
از آن زمان که تو را از بهشت آوردند
نشسته اند ملایک سَرِ خیابانت
همیشه فصل بهاری ، همیشه سرسبزی
اگر چه پر شده از برگ زرد ، گلدانت
ببین که پلک خدا هم به هق هق افتاده
به گریه های کبودِ بدون پایانت
سرِ مزار تو حتی مدینه محرم نیست
خدا برای همین است کرده پنهانت
الا مسافر گندم نخورده ی دنیا
چقدر آرد نشسته است روی دامانت
علی اکبر لطیفیان
::
::
این زخم تا همیشه به جانم نشانه است
انبوه غصه ات به دلم تازیانه است
ای یادگار و چشمه پر خیر مصطفی
داغت شرار آتش اهل زمانه است
از آن شبی که پیکرت از خانه شد برون
روی سیاه دشمن و روضه بهانه است
ای بانویی که مادر بابای خود شدی
بعد از تو چاه محرم راز شبانه است …
(اس ام اس خور)