جمله های غمگین و گریه آور (جدید)
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد . . .
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد . . .
فقط رفت . . .
فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم . . .
::
حس پرنده ای رو دارم که از قفس آزاد شده اما پرواز از یادش رفته !
::
::
ای کاش روزهای دلتنگی من هم مثل دوست داشتن های تو کوتاه میشد !
::
::
این اشک های بی دلیل من ، باز هم تو را بهانه می کنند !
می بینی چه شادمان بر سرسره گونه های من میلغزند ؟!
حق دارند ، آخر از زندان دلتنگی من،این بار هم گریخته اند . . .
::
::
همانند کودکی هق هق میکنم که مادرش او را تهدید کرده که اگر بار دیگر اشک بریزد او را میکشد !
::
::
ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها تمام من تاول زده از آشی که نخورده ام !
::
::
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند و فقط و فقط نیاز به اندکی مردن داری !
::
::
نیمه گم شده ی دیگری ، به اشتباه تمام من شده بود !
::
::
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
::
::
گاهی وقتا خودم رو بغل می کنم و میگم : یادته آغوشش چقدر گرم بود ؟
::
::
ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﺎﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻢ …
ﺁﺧﺮ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﮑﺲ ﻫﺎﯾﺖ عادت من است !
::
::
این که عادلانه نیست
من ، مدام دست تو را بگیرم
تو ، مدام مرا دست کم بگیری !
::
::
می گویند لیاقتت را نداشت ولی نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی ، همین !
::
::
آنها که گفته اند “دوری و دوستی”
یا طعم دوستی نچشیده اند یا درد دوری نکشیده اند …
::
::
خیلی وقته که برای دیدن تو ، اول باید چشمهایم را ببندم …
::
::
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیـابانها خوش نیامد ؛ پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست !
::
::
نمی دونم چرا همیشه آخرش می فهمیم از اولش اشتباه بوده …
::
::
آرزوهایم مثل بادبادک هایی در آسمان مغزم به این سو و آن سو میروند و من هر چه خودم را بالا میکشم نمیتوانم بگیرمشان !
::
::
اگر دری میان ما بود ، می کوفتم ، درهم می کوفتم !
اگر میان ما دیواری بود ،بالا می رفتم ، پایین می آمدم ، فرو می ریختم !
اگر کوه بود ، دریا بود ، پا می گذاشتم بر نقشه ی جهان و نقشه ای دیگر می کشیدم !
اما میان ما هیچ نیست هیچ و تنها با هیچ هیچ کاری نمی شود کرد !
::
::
سخت است فراموش کردن کسی که با او همه چیز و همه کس را فراموش می کردم !
::
::
برگشتنت همان قدر محال است که خیال می کردم رفتنت !
::
::
کوچک که بودم کشتی هایم که غرق می شد سریع برگی از دفتر مشقم می کندم و دوباره یکی عین آن را می ساختم !
حالا ولی روزهاست که کشتی هایم غرق شده و تنها در حسرت آنم که چرا دیگر دفتر مشقی ندارم ؟!
::
::
خنده های زورکی ام را باور نکنید
من بدون گریه میمیرم …
::
::
به اندازه تمام بودنت ، بعد از رفتنت ، نابودم کردی !
::
::
شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ، دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود …
یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !
::
::
آلزایمر میتواند بهترین بیماری جهان باشد تا هر ثانیه یادم نیفتد که نیستی !
::
::
دستم را خوب میخوانی ولی قلبم را فقط ورق میزنی !
::
::
مثل یک سکوت تلخ چه ساده باختم میان بی توجهی های تو …
::
::
حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد ، فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید !
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند …
::
::
بگذر بهار ، حالم با تو خوب نمی شود …
پاییز حال مرا خوب می شناسد !
::
::
نمی دانی چه دردی دارد وقتی حالم در واژه ها هم نمی گنجد !
::
::
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ، اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
::
::
بالاخره خنده های یک نفر باید چیزی را آب کند …
یا خنده های تو قند را
یا خنده های من غم را !
::
::
ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻢ شست
ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﯽ ﺷﺪ
ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﻫﻮﺍﯼ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭘﺲ ﺍﺳﺖ …
::
::
دلم را هنگامی غم می گیرد که نگاهم به دستان گره خورده ی دو آدم خیره می ماند !
::
::
سکوت میکنم ، به احترام آن همه حرف که در دلم مرد !
::
::
مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن به سرم می آید !
::
::
لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “عدم حضور شخصى یا چیزى” ؛ همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟!
::
::
دراز میکشم
خیره میشوم به سقف
اشکهایم میچکند
سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
::
::
حافظه ی آدم های غمگین قویست ؛ می دانند کجای کدام خیابان آن روز “مردند” !
::
::
لرزش صدایم مال سرمای هواست
این پرده ی اشک روی چشمهایم هم همینطور
چیزیم نیست به خدا
من فقط دلواپس توام ، لباس گرم در چمدانت گذاشتی ؟
::
::
بدترین حسه دنیا اینه که بدونی کسی که دوسش داری همون اندازه یکی دیگه رو دوس داره !
::
::
شاید باورتون نشه ولی منم یه روزی می خندیدم !
::
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “ چته ؟ چی شده ؟ ” ؛ بغلت کنه و بگه “ گریه کن ” . . .
::
::
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند
مراقب بعضی” یک ها “باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند . . . !
::
::
تمام عشق تو را قطار جدایى روى ریل سرنوشتم برد ولى هنوز گل یادت اینجا گوشه اى از قلبم منتظر برگشتنت است . . .
من هر روز یادت را با اشکهایم آب میدهم . . .
کو دهقان فداکار احساس هایت ؟
::
::
مرا می شکنی
سرت را با افتخار بالا می گیری
ببین از سقف بالای سرت
چگونه اشک چکه می کند . . .
مغرور نباش
که روزی این سقف شکسته
روی سرت خراب می شود . . .
::
::
اشک های تلخی که بر گورها می چکند ، حرف هایی هستند که روزگاری باید بر زبان می آمدند . . .
::
::
اشکی که بی دلیل بیاید ، اشک دلتنگی نیست ، اشک بی کسی است !
::
::
ای ابر ها نبارید !
من دریا را به پایش ریختم . . .
برنگشت !
::
::
ببین با من چی کار کردی ، ببین دیگه نمیخندم
تو برمیگردی با گریه ، دوباره ، شرط میبندم !
::
::
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم / هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره / هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره . . .
::
::
خدایا ؟ حواست هست ؟
صدای هق هق گریه هایم از گلویی می آید که تو از رگش به من نزدیکتری . . .
::
::
خدایا یا فریاد گلویم را بگیر یا بغض گلویم را . . .
هر کدام راه دیگری را بسته اند !
::
::
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره ؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .
::
::
دست خالی که نمیشود به پیشواز خاطره رفت !
من هم وقتی چمدانم پر از گریه شد راه میافتم . . .
::
::
اونی که گریه می کنه یه درد داره اما اونی که می خنده هزار و یه درد . . .
::
::
حالا اشکها هم شبیه تو شده اند گریه که میکنم نمی آیند . . .
::
::
جای خالیت را آنقدر با چشمانم آب میدهم که باز کنارم سبز شوی . . .
::
::
اشک ها قطره نیستند بلکه کلماتى هستند که مى افتند فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسى را که معنى این کلمات را بفهمد . . .
::
::
دو ابر که عاشق یکدیگر می شوند ، بغض می کنند و یکدیگر را در آغوش می کشند اما نمی دانند این وصال نابودشان می کند . . .
(پاتوق)