اس ام اس شهادت حضرت رقیه بنت الحسین (س)
هستم یتیم لیک پر از شور و عزتم / حسن ختام و پرچم پایان نهضتم
بابا خوش آمدی که ببینی که شهر شام
افتاده در خروش ز غوغای غربتم
*
آرام جان خستهدلان پیکرت کجاست؟
جانم به لب رسیده پدر جان سرت کجاست؟
جسمت اسیر فتنهی یغماگران شده
پیراهن امانتی مادرت کجاست؟
از چه جواب دختر خود را نمیدهی
بابای با محبّتم! انگشترت کجاست
در خیمه هر چه بود به تاراج فتنه رفت
خاکم به سر عمامهی پیغمبرت کجاست؟
سوز عطش ز خون تنت موج میزند
ای تشنه لب، برادر آبآورت کجاست؟
از دود خیمه تربت شش ماهه گم شده
بابا بگو مزار علی اصغرت کجاست؟
ما را میان این همه دشمن نظاره کن
دیگر مپرس دخترکم، معجرت کجاست؟
*
*
محترم بودن و حقیر شدن / پیش چشم همه اسیر شدن
اول زندگیت سیر شدن / زودتر از همیشه پیر شدن
از رقیه بپرس یعنی چه
*
*
مرا با غصه ها دمساز کردند / به رویم راه غم را باز کردند
چون فهمیدند من بابا ندارم / مرا با تازیانه ناز کردند
(عابدین کاظمی)
*
*
ویرانه نه آن است که در شهر دمشق است/ویرانه دل ماست که بیگانه عشق است
ویرانه نخوانید که میخانه عشق است/میخانه دیوانگی و وادی عشق است
میخانه ببین ساقی آن نیک سرشت است
*
*
شبیه هرچه که عاشق، سرت جدا شده است/ تمام هستی پهناورت جدا شده است
غزل چگونه بگویم ز قطعه های تنت؟!/ که بیت بیت تو از پیکرت جدا شده است
چه سرگذشت غریبی گذشت از سر تو!/ چگونه تاخت که سر تا سرت جدا شده است؟!
*
*
چشم حیران به سوی هر نیزه / رفته در خاک تا کمر نیزه
رأس خورشید و ماه بر نیزه / از رقیه بپرس یعنی چه
*
*
سری به دامن و سری نهفته در دلشان / وصال دختر و بابا رسیده است امشب
به غیر اشک، چه کس حل نموده مشکلشان؟ / نماز شام غریبان… که گفته اند، اینجاست!
*
*
شدی امشب چه خوش مهمان کنار دخترت بابا / نمودی شاد قلب کودک غم پرورت بابا
کنم گیسوی خود را پهن روی خاک ویرانه / که بگذارم بروی گیسوان خود سرت بابا
*
*
بود در شام میان اسرا / طفلی از هجر پدر نوحه سرا
خردسالی به اسارت در بند / مرغ بشکسته پری پا به کمند
کودکی دستخوش محنت و رنج / جای بگزیده به ویرانه چو گنج
یک گل دیگر از آن گلشن عشق / رفت در خاک و خزان شد به دمشق
*
*
با اضطراب آمد و با التهاب رفت / کوچکترین شهیده که غساله ای نداشت
وقتی که از بساط گلویش گلایه کرد / آهی به سینه داشت، ولی ناله ای نداشت
رفت از شب خرابه و تشییع هم نشد / تنهاترین ستاره که دنباله ای نداشت
*
*
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود / زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود
درد رقیه تو پدر جان یتیمی است / درد سه ساله تو مداوا نمی شود
*
*
گلی که خاک خرابه مزار و تربت اوست / سه ساله ای است که زینب اسیر همت اوست
ز نسل بت شکن مکه است این دختر/ شکستن بت شامی به دست قدرت اوست
*
*
آنکو در این مزار شریف آرمیده است / ام البکا رقیه محنت کشیده است
اینجا ز تاب غم دل زینب شده است آب / بس ناله یتیم برادر شنیده است
اینجا ز پا فتاده و او را ربوده خواب / طفلی که روی خار مغیلان دویده است
یارب به جز رقیه کدامین یتیم را / سر تسکین بدیدن سر از تن بریده است
*
*
با دست خسته معجر خود را کنار زد/ حتی کلام و درد دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسری اش را عیان نمود/ انگار جای خالی یک گوشواره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد/ دریای حرف های دلش بی کناره بود
کوچکترین یتیم خرابه شهید شد/ اما هنوز حرف دلش نیمه کاره بود
*
*
فدایی سحر است و گل مناجات است/ که بوسه از لب بابا فقط عبادت اوست
اگر کفن شده پیراهن اسیری او/ قسم به عصمت کبری، نشان عصمت اوست
چنان گریست که رأس پدر پریشان شد/ حسین هم به خرابه پی زیارت اوست
*
*
در محکمه عدل نماینده رقیه است/ آن کس که زند مهر به پرونده رقیه است
هم ساقی و هم میکده بهتر ز بهشت است/ بسر در میخانه همین بس، که نوشتند
مستان رقیه همه از اهل بهشتند/ هر روز کنم از ته دل لعن امیه
قلاده دیوانگی ام دست رقیه
*
*
بنویس که با شتاب باید برسد / فورا ببرش، جواب باید برسد
لب های رقیه از عطش خشک شده / این نامه به دست آب باید برسد
(جلیل صفر بیگی)
*
*
تا نام رقیه هست، قرص است دلم/ هر چند گدا و خسته و بی چیزم
بانویی سه ساله آب و نانم داده/ تا پارس به درگاه کریمش کردم
دستان رقیه استخوانم داده/ برای وصل خدا سن و سال مطرح نیست
که اینچنینی شدن را رقیه ثابت کرد
*
*
رقیه قله همه عالم است / معلم مدرسه فاطمه ست
رقیه تبلیغ جنون می کند / مدرسه را زینبیون می کند
*
*
از این طرف به هیاهوی شام و از آن سو/ به سمت عرش خدا می رود خیابانش
سه ساله است ولی می شود زیارت کرد/ به جای فاطمه و آن مزار پنهانش
*
*
خسته ماندن غریب در صحرا / بی کس و غم نصیب در صحرا
عطر جان بخش سیب در صحرا / ذکر امن یجیب در صحرا
از رقیه بپرس یعنی چه
*
*
امروز یزید! هر چه دلت خواست ستم کن
زیرا تو امیری من مظلومه اسیرم
در محکمه ی عدل خدا نگذرم از تو
آنجا تو اسیری من مظلومه امیرم
*
*
هرکس غمم شنیده؛غم خود ز یاد برد
بر زاریم ز دیده و دل؛زار گریه کرد
هرگاه کودک تو به دیوار سر گذاشت
بر حال دل او؛ در و دیوار گریه کرد
*
*
پائى نمانده است برایم؛ ولى پدر
چون کم زند عدو کتکم، راه میروم
ازشرح رنج، بعد تو این نکته بس بود
دیوار می کند کمکم راه میروم
*
*
مجنون رقیه! چه هراس از سخن خلق
چون خالق این خلق گرفتار رقیه است
ما رهروی عشقیم و شهادت هنر ماست
چون آخر این ره سوی دیدار رقیه است
*
*
در محکمه ی عدل نماینده رقیه است
آن کس که زند مهر به پرونده رقیه است
*
*
قدرت همین بس است که خوانند اهل دل / حق را به ابروى تو اى رحمت عمیم
اى نور چشم زاده زهرا ((رقیه جان )) / هر چند کوچکى تو بود ماتمت عظیم
*
*
بود در شام میان اسرا / طفلى از هجر پدر نوحه سرا
خردسالى به اسارت در بند / مرغ بشکسته پرى پا به کمند
کودکى دستخوش محنت و رنج / جاى بگزیده به ویرانه چو گنج
یک گل دیگر از آن گلشن عشق / رفت در خاک و خزان شد به دمشق
*
*
با اضطراب آمد و با التهاب رفت / کوچکترین شهیده که غسالهاى نداشت
وقتى که از بساط گلویش گلایه کرد / آهى به سینه داشت، ولى نالهاى نداشت
رفت از شب خرابه و تشییع هم نشد / تنهاترین ستاره که دنبالهاى نداشت
*
*
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود / زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود
درد رقیه تو پدر جان یتیمی است / درد سه ساله تو مداوا نمی شود
*
*
گُلی که خاک خرابه مزار و تربت اوست / سه سالهای است که زینب اسیر همّت اوست
ز نسل بتشکن مکّه است این دختر / شکستنِ بت شامی به دست قدرت اوست
*
*
آنکو در این مزار شریـف آرمیـده اسـت / ام البکّا رقیه محنت کشیده است
اینجا زتاب غم دل زینب شده است آب / بس ناله یتیم برادر شنیده است
اینجا ز پا فتاده و او را ربـوده خـواب / طفلى که روى خار مغیلان دویده است
یا رب به جز رقیه کدامین یتیـم ر ا/ سر تسکین بدیدن سر از تن بریده است
*
*
با دست خسته معجر خود را کنار زد / حتی کلام و درد ِ دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسری اش را عیان نمود / انگار جای خالی یک گوشواره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد / دریای حرف های دلش بی کناره بود
کوچکترین یتیم خرابه شهید شد / اما هنوز حرف دلش نیمه کاره بود
*
*
فدایی سحر است و گل مناجات است / که بوسه از لب بابا فقط عبادت اوست
اگر کفن شده پیراهنِ اسیریِ او / قسم به عصمت کبری، نشان عصمت اوست
چنان گریست که رأس پدر پریشان شد / حسین هم به خرابه پیِ زیارت اوست
*
*
باز هم رقیه علیه االسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیه االسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
*
*
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیه االسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
(اس ام اس جدید)