شب یلدا در اشعار پارسی؛
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریه های سحرم را اثری پیدا نیست
(محتشم کاشانی)
*
*
شب هجرانت ای دلبر ، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
(اوحدی مراغه ای)
*
*
باد آسایش ، گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
(سعدی)
*
*
مهره مهر چو از حقه مینا بنمود
ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود
(خواجوی کرمانی)
*
*
صحبت حکام ، ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید خواه ، بو که برآید
(حافظ)
*
*
با زلف تو قصه ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
(عبید زاکانی)
*
*
شب یلداست هر تاری ز مویت ، وین عجب کاری
که من روزی نمی بینم ، خود این شب های یلدا را
(سلمان ساوجی)
*
*
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
(فیض کاشانی)
*
*
شام هجران تو تشریف به هرجا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
(وحشی بافقی)
*
*
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان مرا
(عرفی شیرازی)
*
*
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
(فروغی بسطامی)
*
*
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
(خواجوی کرمانی)
*
*
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
(سعدی)
*
*
بر رخ تو کآفت جان من است
از شب یلدا سپه آورده ای !
(امیرخسرو دهلوی)
*
*
بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش
(قاآنی)
*
*
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
(پروین اعتصامی)
*
*
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف
تو شمع فروزنده و گیتی شب یلدا
(خاقانی)
*
*
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق
(فیض کاشانی)
*
*
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلدائیست
(سعدی)
*
*
بس درازستی ای شب یلدا
لیک با زلف دوست کوتاهی
(قاآنی)
*
*
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
(خواجوی کرمانی)
*
*
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هر چه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
(محتشم کاشانی)
*
*
چشم جان را سرمه اش اعمی کند
روز روشن را شب یلدا کند
(اقبال لاهوری)
*
*
روی سپیدش برادر مه گردون
موی سیاهش پسر عم شب یلدا
(قاآنی)