پروردگارا …
مهارت مراقبت از آنچه را که به ما بخشیده ای در قلبمان بکار زیرا ما در از دست دادن استاد شده ایم !
.
.
.
سنگریزه به دست گرفتن و آن را جواهری دیدن
چوب خشکی برداشتن و جنگلی را در آن نظاره کردن
و با چشمانی اشکبار خندیدن
این است ایمان به خدا …
.
.
.
وقتی با مشکلات روبرو میشویم ، به خدا میگوییم چرا من ؟
اما زمانی که خوشحالی به ما روی میاورد صحبتی از خدا نیست !
یاد بگیریم که در هر وضعیت بگوییم “بله خدا ! خود من …”
.
.
.
در شهر بودم
دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوس !
اما دریغ که هیچکس به دنبال خدا نبود !!!
.
.
.
هر آنکه جان به اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگربه حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
.
.
.
زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد ، یک امید از ته قلب به تو گوید :
که خدا هست هنوز …
.
.
.
تو بازی زندگی موقع یارکشی چه خوبه آدم بگه : من و خدا ، شما همه …
.
.
.
سرت را بر شانه ی خدا بگذار تا او با نوازش های دستان مهربانش قصه ی عشق را چنان زیبا برایت بخواند که نه از دوزخ وحشت کنی و نه از بهشت به رقص درآیی ، نه از نداشتن چیزی غصه بخوری و نه از نداشتن کسی …
.
.
.
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !
سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست … پس بخوانش با لبخند !
.
.
.
ﺷﮏ ﻧﮑﻦ !
ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻱ ﺁﺧﺮ ، ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺗﻮﻛﻞ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻧﻮﺭﻱ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﻱ ﺭﺥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ و ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮﺳﺪ ….
.
.
.
وقت دعا خجالت نکش ، نگو من گناهکارم و صدامو نمیشنوه …
اونی که اون بالاست بیشتر از اونی که تو فکر میکنی هواتو داره !
.
.
.
خدایا …
چه دارد آنکه تو را ندارد ؟
و چه ندارد آنکه تو را دارد ؟
.
.
.
خدایا دلم به سان قبله نماست ؛ وقتی عقربه اش به سمت “تــــو” می ایستد ، آرام می شود …
.
.
.
خدا ، فراموش شده ای که همیشه روبروی ماست …
.
.
.
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم !
چه غصه هایی که فقط به سپیدی مویم حاصل شد در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !
به همین سادگی …
.
.
.
چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !
.
.
.
ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ است ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
.
.
.
خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم !
بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم !
خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد
خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت
.
.
.
مخاطب خاصت که خدا باشه ، به درک که یکی از این مخاطب های زمینی نداریم !
.
.
.
خدایا ، تو آن مشترک مورد نظری هستی که همیشه در دسترسی …
.
.
.
نشناخته را محرم هر راز مکن
قفل دل خود بر همه کس باز مکن
در قلک دل برای آینده خویش
جز عشق خدا هیچ پس انداز مکن
.
.
.
یادت باشد هیچ کجا آنقدر شلوغ نیست که نتوانی لحظه ای با خدا خلوت کنی !
.
.
.
خدایا !
در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی میکشد مرا با نداشتن و نخواستن رویین تن کن …
علی شریعتی
.
.
.
ای خدا ای بی پناهان را پناه
رهنمای عاشق گم کرده راه
ره نمی دانیم بنما راهمان
نیستیم آگاه ، کن اگاهمان
ای به هر سوزی تو را ساز دگر
ای به هر سازی تو را راز دگر
.
.
.
الهی درود بر آن رودی که سرود عشقش به دریای لطف تو جاریست !
علی نوشادی شبستری
.
.
.
خدایا دلم گرفته ؛ میان این همه آرزوها ، دلتنگ ترین بنده ات را دریاب …
.
.
.
در بیمارستان میلیون ها کلمه پراکنده “خداوند” ریخته بود روی کمپوت های میوه و تخت ها و راهروها و نیمکت های سنگی توی حیاط !
همیشه به یادش باشیم …
.
.
.
.
خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :
بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !
.
.
.
.
خـــدا تنها اسمی است که هر کجا صدایش زدم گفت : جانم !
.
.
.
خدایا در این آشفته بازار کمک کن تا دلم بلرزد به نگاهی که بیارزد …
و ای کاش آن نگاه نگاه تو باشد !
.
.
.
همیشه سرم بالاست چون بالا سرم خداست !
.
.
.
فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …
.
.
.
اگر ذره بین نگاه قوی باشد ، در تمام صفحه های ورق خورده زندگی اثر انگشت خدا دیده میشود !
.
.
.
بدترین احساس زمانی است که خودت هم می فهمی که از خدا دور شده ای …
.
.
.
توکل یعنی اینکه با ایمان در راهی قدم بگذاری که هیچکس با تو نیست ، آنوقت می بینی کسانی که فکرش را هم نمی کرده ای در این راه با تو همراه خواهند شد …
.
.
.
خدای را باید شناخت که اوست دهنده ی بی منت …
گر همه بستانند او بدهد و چون او بدهد کس نتواند بستاند !
.
.
.
احساس حضور خدا در همه حال ، همه مسائل را حل می کند !
.
.
.
آتشی که نمى سوزاند ابراهیم را و دریایى که غرق نمی کند موسى را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ، سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد
آیا هنوز هم نیاموختی که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد نمی توانند ؟
پس به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
به او توکل کن و به سمت او قدمی بردار تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی …
.
.
.
خدایا …
بدون نوازش های تو میان دست های زندگی مچاله می شویم …
نوازشت را از ما نگیر !
.
.
.
عزیزم ، چرا انقدر غصه میخوری ؟
یادت نره من حواسم بهت هست !
دوستدارت خـــــــــــــــــدا
.
.
.
حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم …
.
.
.
فقط گوشه چشمی از نگاه خداوند برای خوشبختی انسان کافیست …
به امید آنکه همیشه در نگاهش باشی !
.
.
.
ای آنکه طلبکار خدایی به خودآ
از خود بطلب کز تو جدا نیست خدا
.
.
.
دوسش داری ؟
حس خوبیه همیشه کنارته ؟
با کدوم اسم قشنگ صداش میکنی ؟
تا حالا سرتو گزاشتی رو شونش و گریه کنی ؟
تا حالا ازین که همیشه کنارت بوده تشکر کردی ؟
چندبار ناراحتش کردی ؟
داد زدی بگی دوست درام ؟
تا حالا بدی تورو خواسته ؟
داری بهش فکر میکنی ؟؟؟ خدارو میگما !!!
.
.
.
خدایا مرا به آنجایی برسان که هیچ چیز جز راضی بودن تو برایم مهم نباشد !
.
.
.
خدایا دلم را به کدام وجه این دنیا خوش کنم ؟
دلخوش به حضور توام وگرنه مرا با این دنیا چه کار ؟
.
.
.
گاهی خدا میخواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد ؛ وقتی دستی را به یاری میگیری بدان که دست دیگرت در دست خداست !
.
.
.
زندگی زیباست ! دقت کن …
آرام رد شو ، حس کن ، نفس بکش …
همه چیز نعمت است !!!
.
.
.
.
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی !
قصه عشق “انسان” بودن ماست …
.
.
.
از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم ، خوش تر از یاد خداوند ثمری نیست !
.
.
.
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد. یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟ این جا که جای خنده نیست ! یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با این که برادران نیرومندی دارم ؟! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست !
.
.
.
ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻋﯿﺒﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻭ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﯿﺐ ﻣﻼﻣﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ !
.
.
.
دیشب با خدا دعوایم شد و با هم قهر کردیم ؛ فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ، رفتم گوشه ای نشستم و چند قطره اشک ریختم و خوابم برد !
صبح که بیدار شدم مادرم گفت :
نمیدانی از دیشب تا صبح چه “بارانی” می آمد !!!
.
.
.
و خدایی که تنهاست ولی هرگز تنهایت نمی گذارد !
.
.
.
درخت سایه اش را بی دریغ به تو می بخشد و خورشید گرمایش را و گل شمیم خوشش را
باران طراوتش را و آسمان برکتش را و رود قطره قطره آبش را و پرنده نوای دل انگیزش را و همه و همه بخشیدن را از خدایی آموخته اند که آنها را زیبا آفریده …
زیباترین آفریده خدا انسان است !
تو برای بخشیدن چه داری ؟ ثروتت ؟ دانشت ؟ جانت ؟
همه اینها خوب است اما چرا از گنج بی پایانی که در وجودت داری خرج نمی کنی ؟
محبت !
حاضری آنرا ببخشی ؟
با خنده ای بر لبت یا اخلاقی خوش یا دستان پرمهری که بر سر کودکی خسته از کار می کشی یا با محبتی که به عشقت می کنی یا …
مطمئن باش گنجت تمام نمی شود بلکه زیاد خواهد شد پس از بخشیدنش دریغ نکن !
.
.
.
تا اطلاع ثانوی از عشق دم بزن
لطفا بدون فاصله با من قدم بزن
گاهی به روی پنجره ی کوچکم بخند
گاهی جهان کوچک من را به هم بزن
خطی به نام عشق به پیشانی ام بکش
یک سرنوشت تازه برایم رقم بزن
اصلا بیا به خاطر این روزهای خوب
از هفته روزهای بدم را قلم بزن
بی فکر درس و کار همین چند لحظه را
با من نشسته ای ، فقط از عشق دم بزن …
“الهام مردانی”
(کفشدوزک)