(اشعار حکیمانه و فلسفی زیبا)
صفحه ای از حشر و نشر
چون گل آمد صحن بستان؛ محشری بر پا نمود
صور اسرافیل بلبل هم در آن غوغا نمــود
نغمه ی بلبل چو شور افکن شد اندر بــاغ گــل
چشــم عالم را به نور دلبـــری بینا نمود
عشق گل، در جان بلبــل در زمستــان هم نمرد
بلبــل اندر شاخ سنبـل راز خود افشا نمود
شد نمادی از قیــامــت رجعــت گــل در زمین
یــاد احــوال قیــامت را به دل احیــا نمود
از کتاب خلقتش، اوصفــحه ای از حشـر و نشر
با سر انگشت طبیعت، پیش رویم وانمـود
آنچه دل در باد غـفـلت داده بـود از دست خود
انــدر آیـیـن بهـــاران اینچنین پیـدا نمود
درهیــاهـوی زمـستـــان جـــهـان از دلبــــرم
این دلم را عشوه ای، چون بلبل شیدا نمود
هان! برون افتــد به محشر از پس هر پرده ای
آنچه الیار اندر این دنیا به دل اخفــا نمـود
الیار (جبار محمدی)
برچسب هااشعار الیار اشعار درباره بهار اشعار کوتاه الیار (جبار محمدی) الیار الیار (جبار محمدی) چون گل آمد صحن بستان؛ محشری بر پا نمود دلنوشته های الیار (جبار محمدی) سروده های الیار (جبار محمدی) شعر آغاز بهار شعر های الیار (جبار محمدی) صفحه ای از حشر و نشر
همچنین ببینید
نباشـد زندگی غفلت، ببالد جان به بیداری (الیار)
( غزل زیبا ) طنین طبل بیداری … الیار (جبار محمدی) به کوی چشم دارانش …