امان از آن روزی که :
از دل نرود ، هر آن که از دیده برفت . . .
.
.
.
ﭼﻪ ﺁﺷﻮﺑﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ…
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩنم
ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥِ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
.
.
.
شب که میشود ، شروع میشود ؛
ای کاش های من
.
.
.
شب بی من بودنت خوش / شعله ی خاموش دل کُش
آخرین معجزه ی من / شب بی من بودنت خوش
من به خواستنت دچار و تو / به مرگ کوچه سرخوش
رد پات مونده رو قلبم / شب بی من رفتنت خوش
.
.
.
برای آدما باید مثل قسمتِ سردِ بالش باشـی !
سرد که باشی دوست دارن
.
.
.
ای کاش !
دلیل شب بیداری هایم ، وجود تو بود
نه جای خالیت
.
.
.
از تشیع جنازه می آیم . . .
دلم را با تمام آرزوهایم زنده به گور کرده ام . . . !
.
.
.
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
آنچه درخواب نرفت چشم من و فکر تو بود
.
.
.
من زمانی که داشتمش هم نداشتمش . . .
.
.
.
دل من !
بار و بندیلت را ببند !
می رویم !
.
.
.
وقتی غمگینی !
وقتی از زندگی سیری !
حواستو خیلی جمع کن چون طعمه خوبی هستی
.
.
.
دختر گفت : بشمار !
پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک ، دو ، سه ، چهار . . .
دخترک رفت پنهان شود !
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .
پسرک قصه هنوز می شمارد
.
.
.
در ازدحام آدمها و خیابانها ، دنبال ِ دستهایت می گردم . . . !
هی لعنتی . . .
از دست نمی شود !
هضم نمی شود !
هضم نمی شود !
.
.
.
من کاناپه ای پوسیده در باران . . .
تو سربازی دورافتاده با گلوله ای در پهلو . . .
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم . . .
.
.
.
با بعضیا اصلا نمیشه معمولی بود !
یا باید نزدیک ترین کست باشن یا اصلا تو زندگیت نباشن . . .
.
.
.
به آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سربرگردانم . . .
( یدالله باباچاهی )
.
.
.
این روزها حتى روابط انسانى هم ساخت چین است !
.
.
.
از فردا بیشتر مراقب باش !
تقاص اشک های امشب من سنگین تر از تمام روزهایی است که عاشقانه گریه کردم .
.
.
.
خنده دار است نه ؟
تو هی مرا دور می زنی و من فکر می کنم که در محاصره تو هستم !
.
.
.
بعضی آه ها را هر چقدر هم از ته دل بکشی ؛ سینه ات خالی نمی شود !
امروز سینه من پر از همان آه هاست . . .
(زمزار)