( اشعار زیبا و دلنشین )
در سایهسار گیسوی یار…
ار شبیخـــون آورد سیلاب غم بر جان من
گسترد گر سایه ی خود بردل ویران من
من دلـــم را با امیـد و عشق، فولادین کنم
آفتـــاب آیــد درونـــم از دم جانان من
کج نگردانم رهـــم را از ره بــی نقص یار
تا بتــابـانـد مدامــم بـر سر از ایمان من
گـر پنــاه آرد دلم بر سایه ی گیســوی او
آورد از باغ رأفت، رحمتــی بر خوان من
ای خدا سودائی ام کن تا به درگاهت مدام
از سر عشقـت بنالـد جان سـرگردان من
من نمی خواهـم خدایا تا ز تیغت جان برم
دادن سـر بـر دم تیـغت بـود پیمـان من
روزنــی بر من گشــای از آفتاب مهر خود
تا پس پیدا ی من روشـن کـند پنهان من
رعد غــرّانی بتـــازان تا که بیــــدارم کند
آتش برقـی زشوقت وا کنـد چشمان من
ابری از باران رحمــت در فضایم می دوان
تا بهــاری گـردد از نـو تاب تابستان من
شوری اندر شعـــر الیـار افکن از باغ کـرم
تا گل افشان گردد از اکرام تو دیوان من
الیار (جبار محمدی)
Tags ابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا و دلنشین اشعار و ابیات عاشقانه اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی در سایهسار گیسوی یار دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) زیباترین شعر سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عاشقانه و زیبا سیلاب غم شعر شعر زیبا و دلنشین شعر عاشقانه زیبا غزل غزلیات الیار (جبار محمدی)