در شعرهایم من و تو بسیار است
اما قحطی ما آمده انگار !
•
•
کاش می توانستم
صدای تو را بنویسم…
•
•
یک جفت چشم سیاه . . .
یک جفت چشم آسمانی . . .
یک جفت چشم سبز . . .
خیلی ها برای این ها شعر مینویسند . . .
اما تو . . .
صاحب آن چشم های قهوه ای ساده هستی . . .
که شعرت را
تنها من میدانم . . .
•
•
خوشبختی یعنی :
عکستو توی کیف دستیش ببینی . . .
•
•
وقتی خدا می خواست تو را بسازد،
چه حال خوشی داشت،
چه حوصــله ای !
این مـوهــا، این چشم هــا ….
خودت می فهمــی؟
من همه اینها را دوست دارم
•
•
اخــم هـای تــــــو
بــالا تـرین لذت دُنیـــاست
ای بَهانه ی تَمام لـوس شدن هـای مَــن !
•
•
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖ
ﺍینقدر ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ “ﺗﻮ” ﺟﻬﺎنم
•
•
تو بمان…
حتی اگر ساکت و مشغول کارهای خودت باشی!
همین که شاهد حضورت باشم کافیست…!
•
•
برای فتح شهر تو ، دعا لازم نیست
کلیدش در میان لبهای من است …
•
•
نفس مصنوعی یعنی :
تو نباشی و من به عکست خیره شوم . . .
•
•
لایق پرستش است
کسی مثل تو
که در این بی مهری ها
بی چشم داشت محبت می کند . . .
•
•
من و شب
جاده را پشت سر گذاشتیم
در انتهای راه
شب
خورشید را به آغوش کشید
من
جای خالی تو را …
•
•
در دنیا فقط ۳ نفر هستند
که بدون هیچ چشم داشت و منتی و فقط به خاطر خودت
خواسته هایت را برطرف می کنند !
پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش می کنی . . .
•
•
اگر تو نبـــودی
مــن
بی دلـــیل ترین اتفـــاق زمیـــن بــودم
تو هـــستی
و مـــن
محکـــمترین بهانه ی خلقت شـــدم . . .