( شعر زیبا )
روزی که نگاهم به تو نسرین بدن افتد…(دهقان سامانی)
روزی که نگاهم به تو نسرین بدن افتد
گلهای گلستان همه از چشم من افتد
گر باد کند زلف به روی تو پریشان
صد دسته ی سنبل به سر نسترن افتد
اندر شکن زلف تو نالد دل زارم
چون مرغ غریبی که به یاد وطن افتد
ترسم نگرد دیده ی نرگس به رخ یار
از رشک نخواهم گذرش در چمن افتد
از ماه رخت آنکه مرا کرد چو شب روز
دارم ز خدا چشم که بر روز من افتد
آشفته شود هرکه به آن زلف زند دست
دلتنگ شود هرکه جدا زآن دهن افتد
هستند در این شهر بسی نکته سرایان
“دهقان” نه کسی همچو تو شیرین سخن افتد
( زمزار )