از نزدیک ترین زاویه ممکن،
و سرت را دقیقا” رو به رویم نگه می دارم
خورشید را روی صورتت پخش می کنــم
و در ذهنم
از امروز تو عکس می گیرم،
برای روزهایی که نیستی…!
•
جایی نوشته بود:
“نیکوتین، اعتیاد آور ترین است”
تو هنوز ناشناخته مانده ای!
•
شعر را دوست دارم
که میتواند زمان را نگه دارد
و تو را کنار من
بیآنکه پیرت کنم
و سنگینی کنم بر شانهات
گاهی
به من فکر کن
مثل دستی ناشناس
در بریده ای از عکسی قدیمی
•
خنکای یک عصر بهاری …
کنار شاه بوته یاسی وحشی …
میزی که کاسه ای پُر از پولکی زعفرانی دارد
و دو فنجان چای داغ را خیال خواهم کرد …
لطفا به خیالم بیا !
•
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می کنی
آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم
که جز آرامش آغوشت
تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم…
•
چه با قاطعیت حکم میدهی که
“حواست رو جمع کن”
و من میمانم که چطور جمعش کنم
وقتی تمامش پیش توست !
•
نگاهم کن
میخواهم چشم هایم را به چشم هایت بدوزم !
میخواهم به این دنیا نشان دهم که
عاشق ترین خیاط منم . . .
•
•
بگذار مــردم هرچه دلشـــان مــﮯخواهد بگویند!
مــَن فقط، از تــو مـﮯ گویــَم…
کـلـمـات را مـثل ِ گـلـبـرگ زیـر پـای تـو مـیریـزم
کـه راه گـم نـکـنـی و بـر کـاغـذم بـمـانـی
•
قندان خانه را پُر کردم از حرفهایت
تو که می دانی من چای را تلخ دوست ندارم
هوس فنجانی دیگر کرده ام ؛
کمی بیشتر بمان !
•
تو که گفتی:
نقاش نیستی
پس چرا به تو فکر می کنم،
دنیایم
رنگـــــــــی می شود
•
•
عشق یعنی:
اینکه وقتی میخوای برسونیش،
رادیو پیام رو روشن کنی
ببینی کدوم مسیر شلوغ و پر ترافیک تره . . .
•
گـآهـے وقـتـآ مجبـورـے احمـق بـآشـے
روـے ِ ڪـآغـב مینویسمـ
בستهـآـے ِ تـو
و روـے ِ آטּ בسـت میڪشمـ…
•
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی !
•
دل بستــــه ام به پاییـــز…
شــــاید…
دوبــــاره…
ســـرِ مهــــر بیاییــــی…
( زمزار )