( دل نوشته های میلاد امام رضا علیه السلام )
از مدینه تا مرو صدای هلهله فرشته ها زمین را به بازی گرفته بود آسمان ایستاده بود و خدا آفرینش خویش را تماشا می كرد.
به گهواره اش كهكشانها را تكان بده كه زمین را یارای ایستادن نیست.
كیست اینكه نامش را علی می گویند و كنیه اش را ابوالحسن؟
كودكی كه مدینه را منور می كند و توس را به بركت گامهایش پایتخت شیعیان جهان .
ای معصوم تر از نگاه باران!
آسمان مدینه را به شهر ما هدیه كردهای و عشق را برای ما به ارمغان آوردهای می ستایم قدمگاهت را كه …
هفت طاق آسمان را به ضرب می كشانم و ماه را برای دف زدن پایین می كشم.
اینها هنوز ابتدای جنون من است كه عاشقانه كلمات را به بند می كشم و رگهای منجمد خیال را در كوچه های نیشابور به قلمدانهای مرصع سوگند می دهم.
بی بهانه نوشتن سخت است و بهانه ای كه تو باشی را نوشتن سخت تر .
چگونه بخوانم اسم اعظم تو را كه نه خورشید برای بودن اندازه می شود و نه ماه برای زیباییت تمثیل .
چگونه طواف كنم آسمانت را كه بهشت را در زمین آورده است و ماهتاب ، گوشه كلاهی است كه سر زائرانت را به سجده میرساند. نه در هیئت انسان كه آهو شدهام. با دستهای ملتمس كه صیادی بیاید و مرا به شما برساند.
ای سر سلسله همه كوههای بلند ، آیا زمین جز به نام تو خواهید چرخید كه عشق را در رگهای انگور می كشانی و زندگی را به خوشه های طلایی چیزی كه نمی دانم می آویزی.
آه ای ابراهیم بزرگ ، خلیل بازوانت را به چشمهای بت زده ام بچرخان تا ناز نگاه تو طلسم خدایان كهنه را بشكند و آسمان هنوز كلمه ای است كه نگاهم را به بالا می كشد و خدای اگر نبود ، كدام عشق را بهانه زندگی می كردیم و آه از تنهایی كسانی كه تو را نمی شناسند…
( هادی منوری )