اگر قصد سفر دارم، خدا داند که ناچارم … (بهادر یگانه )
اگر که دور از تو شوم یار وفادار توام
جدا ز تو همسفر عشق شرربار توام
اگر قصد سفر دارم، خدا داند که ناچارم
دفتر خاطرات ما، مانده برای ما به جا
ثمر میدهد صبر و شکیبایی ما
به پایان رسد قصه تنهایی ما
چه رخشان شود اختر خوشبختی ما
چه زیبا شود عالم رویایی ما
چه غم آفرینی، چه دلگیری ای غروب جدایی
که گستردهای سایه به کاشانه ما
چه جانها که سوزد ز شرار گنه تو
چه دلها که نالد ز غمت پیش خدا
تویی همچو من خسته ز بیداد زمان
به دامان نکن اشک غم از دیده روان
دل من بود تا به ابد خانه تو
نمیافتد این خانه به دست دگران