( شعر زیبا )
دعای جان …
بیــا ای صاحب هستی خزان دل بهـاران کن
درآن تخم از نشاط افکن، جمالت را نمایان کن
به خون آلایَش از عشقت ز هر آلودگی پالا
دل مــا را به رنــگ خود بیارای و بســامان کن
دل مــا بود از اول صاف و ربّانی به لطـف تو
به زنگــار جهــان تیره؛ چو مهرِ ماه آبــان کن
چنین می خواهم از رویت، عنان دل به دست آور
کشــانش سوی میخــانه، برش گیسـو پریشان کن
رهـانش از هــوای جـان، به راهت رهنمــایی کن
تو خـود جـانی و جانش ده، اسیـر کوی جانــان کن
دری از بـاغ اســرارت،گشــا بر این دل عــاشق
دلــم را خــالی از بتهــا، پر از محــراب ایمـان کن
بر افشــان بـاده ی رخصت، مهیــای جهادش کن
گرش ســوی بلا بــردی، همی پیـــروز میـدان کن
به خوبانــم قــرین گــردان، قرارم ده سر پیمان
تو جـــانم از در رحــمت، به دور از شر شیطان کن
تو را الیــــار دلخستـه به زاری می کــند فــریاد
دلش را پرکن از مهرت، سرش وانگه به قربان کن
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار امام زمان اشعار زیبا اشعار زیبا و دلنشین اشعار عارفانه اشعار عاشقانه و دلنشین اشعار مذهبی اشعار و دلنوشته های عرفانی اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیــا ای صاحب هستی خزان دل بهـاران کن بیت زیبا جبار محمدی دعای جان دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های زیبا و عاشقانه دلنوشته های سایت زمزار دیوان اشعار زیباترین شعر سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر و سروده زیبا غزال غزل غزل غزلیات الیار (جبار محمدی)