وقتی است که دروغ می گوئی
و مخاطبت در سکوتی سنگین فقط نگاه می کند
•
کسانی که از شنیدن هر حرف حقی خشمگین می شوند
همه زندگیشان بر دروغ استوار است
•
گمان میکردم قانع باشی
و به شکستن دلم اکتفا کنی
نه اینکه فستیوالی از دروغ به راه بیندازی
و در آخر بگویی:
میروم تا اذیت نشوی
بهترین من
•
خوبی؟ گاهی باتمام تکراری بودنش غوغا می کند
و تو میتوانی در جوابش بزرگترین دروغ زندگیت را بگویی
خوبم
•
من خیانت نکردم
فقط دروغ گفتم
فقط گفتم که دوستت ندارم
تو چرا خیانت کردی
هر روز گفتی دوستت دارم
اما در خیال دیگری می رفتی
•
شیرین نمیشود
طعم تلخ دروغ هایی که به خوردم دادی
•
همه درست شبیه هم هستند
فقط بعضیا بهتر و باور کردنی تر دروغ می گویند
•
شنیده ام معشوقه ات شده ام
جان معشوقه ات بگو
راست است
این
دروغ قشنگ
•
به ما دروغ می گفتن
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید
درست این است
زندگی آن قدر درد دارد که از درد نو
درد کهنه فراموش می شود
•
طعم تلخ سیگارو دوست دارم
تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما
تلخ مثل آخرین دروغ تو
که باز هم همو می بینیم تلخ مثل نبودنت
•
دستگاه مشترک مورد نظر
از دست دوستت دارم های دروغ تو
خاموش است
لطفا دیگر تنهایش بگذار
•
تمام انسانها بدون استثناء دروغگو هستند
به کسی اعتماد کن که نتونه خوب دروغ بگه
•
هر دو از ته دل می گوییم
من حرف هایم را تو دروغ هایت را
•
شکسپیر می گوید:
بدترین گناه این است
که به کسی که تو را راستگو می پندارد دروغ بگویی