( متن زیبا )
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم.
*
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ٬جهان را باهمه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم .
*
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان ولرزان ٬دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین و آسمان را واژگون، مستانه می کردم.
*
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه ٬چند بزمی ٬گرم عیش ونوش می دیدم ٬نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم.
*
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم نه طاعت می پذیرفتم ٬نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ، پاره پاره در کف زاهد نمایان سبحه صد دانه می کردم.
*
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو، آواره و دیوانه می کردم .
*
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که می دیدم مشوش عارف عامی زبرق فتنه این علم آدم سوز مردم کش ٬بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دنیای پر افسانه می کردم.
*
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم به عرش کبریایی با همه صبر خدایی تا که می دیدم عزیزی نابجا ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد. گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.
*
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم؟ همین بهتر که او جای خود نشسته و تاب و تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد ٬وگرنه من بجای او چو بودم ، یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل فرزانه می کردم ؟؟؟!!!