( شعر زیبا )
بی تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را … (کلیم کاشانی)
بی تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را
خنده ی گل دردسر می آورد آزرده را
ساغری خواهم دم آخر ، مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان به لب آورده را
نه همین بی سوز عشق است،از هوس هم گرم نیست
سینه تابوت است گویی زاهد دل مرده را
کاغذ غم نامه را کردم حنایی از سرشک
تا به یاد او دهم چشم به خون پرورده را
صورت ظاهر اگر در حسن باشد آفتاب
آورد تاریکی دل،پی به معنی برده را
عیب عریانی ما را حق چو پوشید از کفن
بر نمی دارد ز کار ما به محشر پرده را
دل مکن از دوست گر خواهی به او پیوست باز
کس به گلبن باز کی بندد گل پژمرده را ؟
چون ز خاک خاکساری گل دمیدن سر کند
سر شود یک دسته ی گل ،خاک بر سر کرده را
چشم مست او کجا پروای دل دارد کلیم ؟
هیچ نسبت نیست با می خورده،پیکان خورده را