(زیباترین جملک ها)
نه خاک و نه آسمان
هیچ نمیخواهم،
تنها، فرشتهای
که گرمای دستانِ حریرش
پیشانیِ تَب شکسته و سرد تو را
لمس کند،
و یاختههای منجمد تنَت
جان دوباره بگیرند:
برخیزی لبخند بزنی وُ
به دیدار مادربزرگ برویم.
•
•
باید کوه شویم
هیچ کس برایِ خاطر ِ خاطرجمعی ِ ما
از شانه هایش نمی گذرد
•
•
لبهایت را بگذار سرجایش ..
بیا شب را قدم بزنیم
عاقبت چیزی که باید میشود ..
همیشه بزرگترین اتفاقهای زندگی
از یک اتفاق که به وقت اش اتفاق میافتد شروع میشود ..
•
•
معشوقه ام باش و ساکت شو
با من درباره شریعت عشق، بحث نکن
عشق من به تو شریعتیست که می نویسمش و
اجرایش می کنم
•
•
کجای قصه خوابیدی، که من تو گریه بیدارم
که هر شب هُرم دستاتو، به آغوشم بدهکارم
•
•
دستت را به من نزن!
دستت را به من بزنی زخم خستگی ام دهان باز می کند
و بند نمی آید این خون
که تو با هر نامی که از در می آیی
پرستاری نمی دانی
•
•
نگران من نباش
دستهایم را
به از دست دادن عادت داده ام
•
•
چشم های تو هست
گاهی اگر برق می رود!
چشم های تو هم که بروند
عصای سفیدی باید خرید!
•
•
چشمهای تو
مثل تنهایی خدا زیباست
عشق من!
نگاهم کن
نگاهم کن
تا این تنهایی کهنه
از تنم بریزد.
•
•
به خاطر کندن گل سرخ ارّه آوردهاید؟
چرا ارّه؟
فقط به گل سرخ بگویید: تو، هِی تو!
خودش میاُفتد و میمیرد!