(اشعار عاشقانه)
محراب عشق …
دل نمــی گنجــد زشــوق رویش اندر خانه اش
تــرک جـانـم می کند اندر ره جـانـانـه اش
تـا بـدیـدش کــوی او، حـوض شــراب نـاب را
بر سر آن شد که ز آن می، پرکند پیمانه اش
چــون چشیــد از آن مــی کـوثـر نشـان جام او
چـون پرستویی که بینـد زیر دامی دانه اش
اوفتــاد انـــدر کمنــد زلــف و دام خـال او
بر نمـی گــردد دگر هرگز سرکـاشانه اش
دل بــرفـت افســار جــانم را بــدست او سپـرد
تا کَنَـد جـان، دل ز دنیـا وز رخ افسـانه اش
گــر بــرم فـرمـان از آن دلبـــر، بپـویـم راه او
حک بگردد نام من در سی دی رایـانه اش
گــر هجـوم آرد بـلا از ســوی اردوگــاه نفــس
زیـر چتــرش می برد از دشمـن دیوانه اش
دل درآن محراب عشقش،گشته چون خلد آشیان
می برد الیــار! اگر خواهی تو را در لانه اش
Tags ابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دل نمــی گنجــد زشــوق رویش اندر خانه اش دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های سایت زمزار سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عارفانه شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر زیبا و عارفانه شعر و سروده زیبا غزال غزل غزل غزل زیبا و دلنشین غزلیات الیار (جبار محمدی) محراب عشق