(زیباترین و قشنگ ترین جملات پیامکی)
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سر راهی
•
•
زندگی کوچه سبزیست
میان دل و دشت
که در آن عشق مهم است و گذشت
زندگی مزرعه خوبیهاست
زندگی راه رسیدن به خداست
•
•
حتی پرندگان هم
کمک میکنند به همدیگر
بیا نزدیک
نزدیکتر
کمکم کن
ببوسمت …
•
•
انسان نمی تواند اقیانوسهای جدید را کشف کند
مگر اینکه…
شجاعت از دست دادن
دیدن ساحل را داشته باشد.
•
•
به قدری دوستت دارم که
گاهی قلبم می گیرد
و نمی دانم چه خاکی به سرم بریزم
بیش از توانم دوستت دارم …
•
•
ميان آرزوي تو و معجزه خداوند
ديواري است به نام اعتماد
پس اگر دوست داري به آرزويت برسي
با تمام وجود به او اعتماد کن.
•
•
گویی زخم خورده ام
از تیغ نگاهت
که اینگونه شعر هایم بند نمی آیند
مرحم نباش …
رحم نکن …
•
•
•
•
آموخته ام که مهربان بودن،
بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت!
آموخته ام که همیشه برای کسی
که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
•
•
کاغذهای زیادی
•
•
باید دور بشوم
تا ظرافت دستانت را بنویسم
باید
نبینمت
تا چشمانت را
در ناخودآگاهم روشن نگه دارم
ببین خدا
چقدر برای من
تو را کم گذاشته است …
•
•
•
•
بعد از تو
به اتاق برمیگردم
میایستم کنارِ تخت
رویم را میکشم
نگاهام را از زمین بر میدارم
و پاورچین پاورچین ..
در را میبندم
چیزی طول نمیکشد،
از عمقِ جهان
بر سطحِ نامرییِ مرگ پیدا میشوم
•
•
در آغوشـــــم کـه می گیــری
آنقــَــَدر آرام می شوم
کـه فـَـراموش می کنم باید نفس بکشم
•
•
پرستوها لال میشوند
نگاهت میکنم
شب رنگش را به چشمان تو میبخشد
دست هایت را
میگیرم
خورشید جلوی پاهای من زانو میزنددر اغوشت امدم
دیگر ادامه ی شعر
… یادم رفت….
•
•
زندگی
بسان رودخانه ای است که
هرگز نمی توان به آب رفته،
دو بار دست زد.
جریان آبی که از مقابلت گذشت،
غیر قابل بازگشت است.
پس از لحظات زندگیت لذت ببر.
•
•
تورفته ای و خورشید رفته است و
ماه
خانه ی دلم تاریک است
پاکتی امید
برایم بفرست!
•
•
روزها عقربه می شوند
بی هوده دور خود می گردند
و پستچی ها هیچ وقت در این خانه را نمی زنند.
این طورکه نمی شود
باید خودم بیایم
سراغت را از ماه بگیرم!
•
•
به سراغم نیامدی
شعرشدم
بازیچه ی ابروباران
انتظارشدم
بازیچه ی شب وخیال.
نیامدی
سیب رسیده شدم
بازیچه ی برگ وباد.
•
•
نه خاک و نه آسمان
هیچ نمی خواهم،
تنها،فرشته ای که گرمای دستان حریرش
پیشانی تب شکسته وسرد تو را
لمس کند،
و یاخته های منجمد تنت جان دوباره بگیرند:
برخیزی لبخند بزنی و به دیدار مادربزرگ برویم.
•
•
این جا، هوا سوز غریبی دارد
و بوی سرد کافور دهانم را تلخ می کند.
•
•
یادت هست گفتی: -می خواهم تمام ستاره ها را
در پیاله ی ماه بنوشم و
آسمان شوم
و تو پرنده ای رها که آوازهایش
آسمان را هر سحر
بیدارمی کند؟!
***
حالا چه قدر سال می گذرد
که آوازمی خوانم و در استخوان هایت
نی لبک می شوم می دمم
پس چرابیدار نمی شوی؟!
•
•
گفتی می روی برگردی
برگردی باهم تماشا کنیم
شکفتن گل هارا
برگ ریزان پاییز
وبرف برف برف را
که هنوزمی بارد و
سال تحویل نمی شود و
تونمی آیی نمی آیی
ببینی ماه هنوز ابرها راپنبه می کند
باد…
•
•
بی آن که تو را یافته باشم
چه قدر زمستان
چه قدر پاییز
چه قد رسفرهای همه ی کوچه های جهان
ازمن گذشته است!
•
•
این همه سال در من بوده ای
و من
تمام کوچه های جهان را
گشته ام
بی آن که تو را یافته باشم!
•
•
خاکسترمی شوم این شب ها
هرشب
که تنهایی باد پاییزاست
شانه هام رامی لرزاند.
نوشته های رضا کاظمی
•
•
ساده ترین کارجهان
این است که خودت باشے و
دشوارترین کار جهان
این است که
کسے باشی که دیگران مےخواهند ..
– دیل کارنگی –
•
•
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند :
شما چطور شصت سال با هم
زندگی کردید؛
گفتند : ما متعلق به نسلی هستیم
که ، وقتی چیزی خراب می شد؛
تعمیرش می کردیم
نه تعویضش!