( اشعار مذهبی )
دلنوشته هایی برای امام حسین (سلام الله علیه)
شعر یوسف رحیمی برای امام حسین(ع)
این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شب های ماتم تو مرا میکشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
از لحظهی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب ، محرّم تو مرا میکشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین
سالار سر بریدهی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات
*
*
*
شعر یوسف رحیمی برای امام حسین(ع)
تا خیمهي تقرّب تو پر کشیده ایم
تو نور محض و ما ز تبار سپیده ایم
آقا اگر «مَصارِعُ عُشّاق» کربلاست
در عاشقی به منزل آخر رسیده ایم
با عطر سیب پیرهنت مست می شویم
شیدائی قبیلهي عشق و عقیده ایم
دل بر شکوه جنت الاعلی نبسته ایم
وقتی بهشت را به نگاه تو دیده ایم
در بذل جان به راه تو مشتاق تر ز هم
عشق تو را به قیمت جان ها خریده ایم
لب تشنه ایم و در صف پیکار میرویم
وقتی که چشمه چشمه حقیقت چشیده ایم
کی دست میکشیم از این طوف عاشقی؟
با آنکه صد جراحت شمشیر دیده ایم
جان میدهیم و یک سر مویت نمیدهیم
در کربلا حماسهي عشق آفریده ایم
هفتاد و دو صحیفهي با خون نوشته ایم
هفتاد و دو کتیبهي در خون تپیده ایم
در جسم ما هنوز تب جانفشانی است
«هَل مِن مُعِین» بی کسی ات را شنیده ایم
خورشید نیزه ها شدی و در هوای تو
بر روی نیزه مثل ستاره دمیده ایم
*
*
*
شعر یوسف رحیمی برای ولادت امام حسین(ع)
تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند
ما را اسير خال روي لب نوشته اند
در اعتکاف گيسوي تو سالهاي سال
مشغول ذکر و سجده و يا رب نوشته اند
در مسجد الحرام خم ابروان تو
مثل فرشتگان مقرب نوشته اند
در محضر نگاه الهی تو مرا
در خیل نوکران مهذَب نوشته اند
شبهاي جمعه که دل من مست کربلاست
از اشتياق وصل لبالب نوشته اند
با يک نگاه مادرت اينجا رسيده ايم
با اين دلي که فاطمه مذهب نوشته اند
از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است
ما را فداي دلبر زينب نوشته اند
من را که بی قرار حرم می کنی بس است
اصلا مرا غبار حرم می کنی بس است
شرط نزول کوثر رحمت دعاي توست
اصلاً تمام خلقت عالم براي توست
بالاتري ز درک تمام جهانيان
وقتي که انتهاي جهان ابتداي توست
حتي نداشت روح الامين اذن پر زدن
آنجا که از ازل اثر رد پاي توست
بي حب تو کسي به سعادت نمي رسد
رمز نجات اهل زمانه ولاي توست
آسوده خاطران هياهوي محشريم
وقتي رضاي حضرت حق در رضاي توست
فردوس ماست تا به ابد روضة الحسين
تنها بهشت اهل ولا ، کربلاي توست
در آستانة تو کسي نا اميد نيست
صحن امير علقمه دار الشفاي توست
از ابتداي صبح ازل فضل مي کني
ما را گداي دست اباالفضل مي کني
وقتي که هست دوش نبي آسمان تو
يعني تو از پيمبري و او از آن تو
فرزند خويش را به فداي تو کرده است
بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو
معلوم کرد نزد همه حرمت تو را
با بوسه هاي دم به دمش بر دهان تو
فرمود هفت مرتبه تکبير عشق را
تا بشنود ترنم عشق از زبان تو
آواي «من أحب حسينا» وزيده است
هر روز پنج مرتبه از آستان تو
ما از در حسينيه جايي نمي رويم
هستيم تا هميشه فقط در امان تو
هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق
آنجا که صبح مي گذرد کاروان تو
اين اشکها براي دلم توشه مي شود
اذن طواف مرقد شش گوشه مي شود
حال و هواي قلب من امشب کبوتريست
وقتي که کار صحن و سراي تو دلبريست
شبهاي جمعه عکس حرم زنده مي شود
تصوير رقص پرچم و گنبد چه محشريست
ما را اسير عشق تو کرده، تفضلت
با اين حساب کار شما ذره پروريست
با تربت تو کام دلم را گشوده اند
آقا ارادتم به شما ارث مادريست
در ماتم تو محفل اشک است چشم ما
اصلا بناي هيات ما روضه محوريست
ما سالهاست در غم تو گريه ميکنيم
هم ناله با محرم تو گريه ميکنيم
*
*
*
شعر علی اکبر لطیفیان برای امام حسین(ع)
چه خوب است آب و هوایی که دارید
همیشه بهشت است جایی که دارید
الهی روی خلوتی هم نبیند
شلوغی این کوچه هایی که دارید
مجال عرق ریختن هم ندادید
به پیشانی این گدایی که دارید
نمی خواهم اصلا بفهمم که ما را
کجا می برد رد پایی که دارید
همین که شما می بریدم، یقینا
شبی می رسم تا خدایی که دارید
از امروز ناله رسان حسین است
پر فطرس بینوایی که دارید
برایم هوای بهشتی بالا
حرام است با کربلایی که دارید
شما با خدا با خدا با خدایید
ومن با شمایم شمایی که دارید…
…مرا خیمه کربلا می نویسید
دخیل حسینیه ها می نویسید
دل بیقرار اختیاری ندارد
اسیر است و راه فراری ندارد
مقامات عاشق فنا می پذیرد
اگر هم بمیرد مزاری ندارد
کسی که بنا نیست بی سر بمیرد
چه بهتر دل بیقراری ندارد
دل بی حسین اصل و فرعش زیادی است
شبیه درختی که باری ندارد
دل بی حسین از گل بدترین هاست
دل بی حسین اعتباری ندارد
بود ذکر سجاده هر فقیری
امیری حسین فنعم الامیری
همه زیر پایند و بالا حسین است
همه قطره اند و دریا حسین است
چه رسم خوشی که زمان تولد
کلام نخستین ما یا حسین است
حسن هم حسین است ، علی هم حسین است
محمد حسین است و زهرا حسین است
حسن یا علی فاطمه یا محمد
تجلی این چهارتن با حسین است
همین که به جز عشق چیزی نگفتیم
تجلی ” لا ذکر الا حسین ” است
گنهکارها نیز ترسی ندارند
قیامت اگر دست آقا حسین است
شه عالمینیم ، الحمدلله
غلام حسینیم ، الحمدلله
ندیدم کسی را گدایش نباشد
مسلمان یا ربنایش نباشد
مسیر تکامل یقینا محال است
اگر کربلا انتهایش نباشد
برای جهنم چه خوب است، هر که
حسین بن زهرا برایش نباشد
مگر می شود؟نه…نه… امکان ندارد
خدا باشد و کربلایش نباشد
خدایی که دار و ندارش حسین است
مگر می شود خون بهایش نباشد؟
یقین کشتی او نجاتی ندارد
اگر خواهرش ناخدایش نباشد
حسین آمد و بال ها گریه کردند
تمامی گودال ها گریه کردند
پر ما کجا؟وسعت آسمانت
پریدن کجا؟قبه ی لا مکانت
حسن هم به پای تو قد راست می کرد
ادب داشت ، پیشت امام زمانت
تو بالا نشینی ، چگونه نباشد
سر شانه های پیمبر مکانت
تویی سنت هفت تکبیر احرام
نبی منتظر شد بچرخد زبانت
شما هر دو در حال ارتزاقید
اگر می گذارد دهان بر دهان
خدا بهتر از تو ندارد اگر داشت
یقین کن که می داد روزی نشانت
خداوند مثل تو دیگر ندارد
شبیه تو دارد اگر خب بیارد
من و سالها جستجویت حسین جان
من و منت گفتگویت حسین جان
مگر می شود من به پایت نیفتم
من و سجده بر خاک کویت حسین جان
من عادت ندارم شبی بی تو باشم
من و هیئت کو به کویت حسین جان
به والله خوابش نمی برد زهرا
نمیشد اگر شانه مویت حسین جان
گلوی تو عادت به نیزه ندارد
به قربان زیر گلویت حسین جان
چقدر آه گفتی جوابت ندادند
چقدر آب گفتی و آبت ندادند…
*
*
*
شعر یوسف رحیمی برای امام حسین(ع)
دلي كه سينه زن هر شب محرم شد
صداي هر تپشش ذكر يا حسينَم شد
به ياد غربت يك لحظة تو اين گونه
بساط گرية هر روز من فرا هم شد
شبي كه در دل من خيمه زد غم از هر سو
دلم حسينية بغض و آه و ماتم شد
فداي زلف پريشان تو كه بر نيزه
براي قافله سالاري تو پرچم شد
فرشته مثل رقيه سياه مي پوشد
حسين ! ساية تو از سر همه كم شد
هميشه هر شب جمعه اميد دارم كه
دوباره زائر شش گوشة تو خواهم شد
قسم به عشق كه رنگ حسين مي گيرد
دلي كه سينه زن هر شب محرم شد
*
*
*
شعر وحید قاسمی برای امام حسین(ع)
در مُلك ري شكوه خدايي بزرگوار
زرتشت اين قبيله شمايي بزرگوار
بر بخت ما هميشه عرب رشك مي برد
داماد خانواده ي مايي بزرگوار
*
*
*
شعر علی اکبر لطیفیان برای امام حسین(ع)
بگذار زير پاي تو نقاشي ام كنند
در دومين هجاي تو نقاشي ام كنند
مثل كبوتران شب جمعهء حرم
بگذار در هواي ِ تو نقاشي ام كنند
مثل كتيبه هاي ِ قديم حسينيه
در مجلسِ عزاي تو نقاشي ام كنند
جبريل مي شوم سر سجاده اي اگر
همسايه دعاي ِ تو نقاشي ام كنند
بگذار مثل مَشك پر از آب ، يك غروب
در دست بچه هاي تو نقاشي ام كنند
من نذر كرده ام كه به هنگام مردنم
نزديك كربلاي تو نقاشي ام كنند
حتماً مرا بدون سر و تشنه مي كِشند
روزي اگر براي تو نقاشي ام كنند
آيا نمي شود كه در اين زير سنگها
آقاي من، به جاي تو نقاشي ام كنند؟!
*
*
*
شعر جواد حیدری برای امام حسین(ع)
من روز ازل دل به تو دلبر دادم
حق خواست که در دام غمت افتادم
شادی من از فرط غم توست حسین
چون سوخته ی غم تو هستم شادم
از کودکی ام میان هیئت هایت
من آب به دست عاشقانت دادم
بهتر ز بهشت، روضه های تو بود
آموخته این راز به من استادم
یک بار که از هیئت تو جا ماندم
دیدم که هزار سال عقب افتادم
نام همه گر شود فراموش قسم
هرگز نرود نام حسین از یادم
آنقدر حسین حسین بگویم محشر
تا روضه بپا شود از این فریادم
قبل از همه جا به کربلایت رفتم
زآن روست که تا روز ابد آبادم
*
*
*
شعر حسن بیاتانی برای امام حسین(ع)
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژه ی بهتر بیاورم
وقف تو اشک ها و غزل هام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور بیاورم
فصل عزا تمام شد اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا می وزید نام تو پر می کشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژه ها به کار رثایت نیامدند
با زخم های تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من می روم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
*
*
*
شعر مهدی صفی یاری برای امام حسین(ع)
شکر خدا که بال و پری داده ای مرا
نام و نشان معتبری داده ای مرا
من یک گدای بی سر و پا بودم و شما
یک آبروی مختصری داده ای مرا
اصلا گدا خجالتی اش هیچ خوب نیست
شکر خدا شما جگری داده ای مرا
نان و نوای من همه از روضه شماست
از عشق ، قلب شعله وری داده ای مرا
امسال هم که هیئت تان پا گرفته است
شکر خدا که چشم تری داده ای مرا
من آمدم که گریه کن غربت ات شوم
در گوش جان من خبری داده ای مرا
ای روی نیزه رفته به جان خودت قسم
در روضه مژده سفری داده ای مرا
ذاکر گریز زد به لب چوب خورده ات
شکر خدا که گوش کری داده ای مرا
من طاقتم کجاست که گودال می بری؟
اصلا خدا ، عجب جگری داده ای مرا
*
*
*
شعر حامد سلیمانی برای امام حسین(ع)
آقا دل من در حرمت جا مانده
پایین ضریح ماه لیلا مانده
آقا بطلب دوباره زائر بشود
این بی دل آواره که تنها مانده
*
*
*
شعر یوسف رحیمی برای امام حسین(ع)
وقتش شده که هستی خود را فدا کنیم
تا اینکه نذر روضه خون خدا کنیم
وقتش شده که مثل حسینیه های اشک
دل را به رنگ پرچم ماه عزا کنیم
وقتش شده که در دلمان با محرمت
آقا دوباره هیئت گریه بنا کنیم
چشمی بده که هر شب روضه به پایتان
در آن هزار خیمه ماتم به پا کنیم
اشکی بده که دیده خود را برایتان
تا روز حشر چشمه آب بقا کنیم
قسمت شده دوباره شب جمعه یا حسین
با نامتان حسینیه را کربلا کنیم
یک لحظه هم نمی شود آقا دخیل دل
از پرچم سیاه عزای تو وا کنیم
با یک سلام ، می شود از راه دور هم
دل را دوباره زائر قبر شما کنیم
*
*
*
شعر یوسف رحیمی برای امام حسین(ع)
نسیم و نیزه و آن گیسوی سبکبالت
سر تو قافله سالار و من به دنبالت
گرفته ماه مرا ابر خون و خاکستر؟
دمیده بین تنور آفتاب اقبالت ؟
هنوز خون بهار از نگاه من جاری است
به یاد تک تک مرثیه های گودالت
چه کرد با جگرت ماتم علی اکبر
که شد کنار تنش مثل محتضر حالت
و عمه گفت که بعد از عموی لب تشنه
شکست نخل امیدت ، دلت ، پر و بالت
بهار تیغ به باغ تن تو لاله دواند
خزان نعل ولی حیف کرد پا مالت
چه کرد با لب تو چوب خیزرانش که
شکفته مثل گل لاله زخم تبخالت
برایم از تو چه مانده حسین می دانی ؟
میان قاب دو دستم کبود تمثالت !
در این سفر همة دلخوشی من این است
سر تو قافله سالار و من به دنبالت
*
*
*
شعر علی انسانی برای امام حسین(ع)
اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم
و گر از در برانی خاک پای لشگرت کردم
به درگاهت غبار آسا نشستم بر نمیخیزم
و گر بفشانیام چون گَرد بر گِِرد سرت گردم
علی شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد
تو ای دلبندِ او مپسند نومید از درت گردم
دل و جانم ز تاب شرم همچون شمع میسوزد
بده پروانه تا پروانه وش خاکسترت گردم
ببین از کرده خود سر به زیرم، سر بلندم کن
مرا رخصت بده تا پیش مرگ اکبرت گردم
اگر باشد به دستم اختیاری بعد سر دادن
سرم گیرم به دست و باز بر گرد سرت گردم
به صد تعظیم نام فاطمه آرم به لب یعنی
که خواهم رستگار از فیض نام مادرت گردم
*
*
*
شعر علی محمد مودب برای امام حسین(ع)
خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
سری گردن کشید از مرگ ، قدر نیزهای روزی
که نامش آفتاب جان سرگردان ما باشد
لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند
لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد
چراغ چشمهایش زیر نعل اسبها می سوخت
که مصباح الهدای دیده حیران ما باشد
لب و دندان او را چوب زد دست ستم روزی
که طعم خیزران همواره با دندان ما باشد
کنون ننگ است ما را تا به محشر ، مرگ در بستر
حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد
*
*
*
شعر مرتضی تاجیک(م فریاد)برای امام حسین(ع)
آه ، چه بوده ایی که شد عرش و دو عالم عاشقت
آه، چه کرده ایی که شد روح مسلم عاشقت
نای نوای نی تویی ناله ی نای نی تویی
شادی و شور تشنه ات غُصّه و ماتم عاشقت
باد اسیر موی تو مست وصال بوی تو
ابر به زیر پای تو بارش نم نم عاشقت
آینه آب می شود خانه خراب می شود
تشنه تر از لبان تو، چشمه ی زمزم عاشقت
باده به جام می شود عیش تمام می شود
عشق به کام می رسد جام دمادم عاشقت
تیغ به رقص آمده نیزه به وجد آمده
تیر چو می شود رها سرو شود خم عاشقت
حنجره باز می شود واسط راز می شود
هور شکفته روی نی آیت محکم عاشقت
قد چو کمان خمیده را زخم زبان شنیده را
اشکٍ ز دیده ام روان گشت چو مرهم عاشقت
شهر به شهر همسفر همره کاروان سر
این همه دل اسیر نی، ماه محرم عاشقت
*
*
*
شعر وحید قاسمی برای امام حسین(ع)
یک وقت زخانه ات جوابم نکنی
با لفظ برو خانه خاربم نکنی
می ترسم از آن لحظه که روز عرصات
در زمره نوکران حسابم نکنی
پیش نظر سینه زنانت محشر
بیچاره رو سیه خطابم نکنی
نزدیکی درب دوزخ آقای بهشت
با بستن پلک خود عذابم نکنی
سوگند به جان مادرت ای آقا
شرمنده روی بوترابم نکنی
فردای قیامت سر حوض کوثر
با هرم نگاه خویش آبم نکنی
ای ساقی تشنه لب دلت می آید
مهمان پیاله ای شرابم نکنی ؟
*
*
*
شعر سعید بیابانکی برای امام حسین(ع)
عشق هر روز به تکرار تو بر می خیزد
اشک هر صح به دیدار تو بر می خیزد
ای مسافر به گلاب نگهم خواهم شست
گرد و خاکی که ز رخسار تو بر می خیزد
مگر ای دشت عطش نوش گناهی داری؟
کآسمان نیز به انکار تو بر می خیزد
تو به پا خیز و بخواه از دل من،برخیزد
حتم دارم که به اصرار تو بر می خیزد
شعر می خوانم و یک دشت غم و آهن و آه
از گلوی تر نیزار تو بر می خیزد
مگر آن دست چه بخشید به آغوش فرات
که از آن بوی علمدار تو بر می خیزد
پاس می دارمت ای یاس که هر روز،بهار
به تماشای سپیدار تو بر می خیزد
ای که یک غافله خورشید به خون آغشته
بامداد از لب دیوار تو برمی خیزد
کیستم من که به تکرار غمت بنشینم
عشق هر روز به تکرار تو بر می خیزد
*
*
*
شعر حسین خدایار برای امام حسین(ع)
حالا که تیره روزم و قلبم مکدر است
شبهای من ز اشک غم تو منور است
تا بوده روزی ام در این خانه بوده است
تا هست دیده من از این روضه ها تر است
پیراهنم ز کودکی ام تا زمان مرگ
از عطر سرخ سینه زنیها معطر است
حتی کنار جسم کفن پوشم ای حسین
گریه برای تو ز همه کار خوشتر است
وقت طواف هم ز غمت اشک ریختم
آخر طواف و دیده تر با صفا تر است
جانم بگیر،گریه و سوز مرا مگیر
این اشگ شور هدیه شیرین مادر است
هر کس مرا شناخت به نام شما شناخت
نوکر به عرش هم برود باز نوکر است
*
*
*
شعر وحید قاسمی برای امام حسین(ع)
وقتش رسيده است،كه سلمان مان كني
مجذوب چند آيه ي قرآن مان كني
ما بت پرست كعبه ي عشقيم،ياحسين
قرآن ز ني بخوان كه مسلمان مان كني
ما ذهن مان به درك مقامت نمي رسد
اي كاش مور ملك سليمان مان كني
قدري ز روي نيزه براي خدا بخند
تا آشنا به واژه ي عرفان مان كني
با صوت جانگداز لب سنگ خورده ات
مانند زلف خويش،پريشان مان كني
دنبال نيزه ي تو به هر سو دويده ايم
چيزي نمانده بي سروسامان مان كني
مجنون تان شديم وبه جاي كوير ودشت
مي خواستي كه مرد نيستان مان كني
ما تشنه ايم،حضرت آقا نمي شود؟
مهمان چند قطره ي باران مان كني
ما را گداي خانه ي خود كن،همين بس است
كي گفته ايم حاجي دكان مان كني!؟
*
*
*
شعر محمدرضا محمدی نیکو برای امام حسین(ع)
ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت
تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم شام غریبان عزایت
عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از خاطره کرب و بلایت
همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز
که درخشید خدا در همه آینه هایت
کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو ابوالفضل
می فشاندیم سبک تر ز کفی آب به پایت
از فراسوی ازل تا ابد ای حلق بریده
می رود دایره در دایره پژواک صدایت
*
*
*
شعر قاسم صرافان برای امام حسین (ع)
زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیدهایم حسین!
عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزهاش را چشیدهایم حسین!
هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروَری دادند
ما که هر وقت گفتهایم خدا، از خدایت شنیدهایم: حسین
از خدایت شنیدهایم که گفت: نقشها ما کشیدهایم اما
«اَحسنُ الخالِقین» از آن روییم که تو را آفریدهایم حسین!
این عَلَمها و این علامتها اینچنین بی دلیل خم نشدند
همهی ما شریک غمهای خواهری قد خمیدهایم حسین!
زینت شانههای پیغمبر! تا شنیدیم ساعت آخر:
دل چگونه بریدی از اکبر، دل از عالم بریدهایم حسین!
تن بی دست ماندهی سقا دیدهای، وای از دلت آقا !
در عوض ما کنار هر آبی عکس دستی کشیدهایم حسین!
بین شرم نگاه عباس و آن دل نازک شما چه گذشت؟
از حرم تا حرم نفهمیدیم ما که هر چه دویدهایم حسین!
روضههای مدینه میخوانیم اول کربلا و میدانیم
از دعاهای مادرت بوده که به اینجا رسیدهایم حسین!
شاعری با نگاه پاییزی به دو چشم بهاریاَم خندید
چه بگویم که اشک ما از چیست؟ چه بگویم چه دیدهایم حسین!
*
*
*
غزل سعید بیابانکی درباره امام حسین(ع)
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هرم صدها دشت با او لطف صدها رود با او
هرکه را گم کرده ای ای عشق در او جستجو کن
شمس با او قیس با او نوح با او هود با او
نیزه نیزه زخم با او کاسه کاسه داغ با من
چشمه چشمه اشک بامن خیمه خیمه دودبا او
ای نسیم آهسته پابگذار سوی خیمه گاهش
گوش کن …انگارنجوا می کند معبود با او..
هرکه امشب تشنگی را یک سحر طاقت بیارد
می گذارد پا به یک دریای نامحدود با او
همرهان بارسفر بربسته اند انگار و تنها
تشنگی مانده است دراین ظهر قیراندود با او
ازچه ای غم قصه ی تنهایی اش را می نگاری
اوکه صدها کهکشان داغ مکرر بود با او
مرگ عمری پا به پایش رفت سرگردان و خسته
تا که زیر سایه ی شمشیر ها آسود با او
صبح فردا کوهساران شاهد میلاد اویند
سرخی هفتاد ویک خورشید خون آلود با او
*
*
*
غزل احد ده بزرگی برای امام حسین (ع)
گل خوش رنگ و بوی من حسین است
بهشت آرزوی من حسین است
مزن دم پیش من از لاله رویان
که یار لاله روی من حسین است
من آن مداح مست سینه چاکم
که ممدوح نکوی من حسین است
همه در گفتگوی این و آنند
ولیکن گفتگوی من حسین است
سخن بی پرده می گویم زمستی
می و جام و سبوی من حسین است
چو مرغ حق که از حق میزند دم
طنین های و هوی من حسین است
از آن بر تربتش سایم جبین را
که عز و آبروی من حسین است
احد گوئی از آن باشد شعارم
که پیر و نکته گوی من حسین است