( شعری زیبا برای گرامیداشت روز جهانی معلولان )
من می توانم … ( فرزانه حبوطی )
سالهاي سال اميدوار زيستم ، من مي توانم
دردهاي زيادي به جان خريدم، من مي توانم
صندلي چرخدار خود را هر روز مي دوانم
قسم به آنچه ديدم و نديدم ، من مي توانم
مسير عصايم به سوي روشنايي هاست
بارها و بارها اثبات كرده ام، من مي توانم
به گوش جان مي شنوم، با چشم دل مي بينم
معلوليت نيست مانع راهم، من مي توانم
در باطنم اراده اي سخت و محكم نهفته دارم
به ظاهر گر چه كمي كم توانم، من مي توانم
والاترين مسيرم تلاش و كوشش و زندگيست
هر چند طولانيست مسيرم، من مي توانم
توانهاي بسيار در دل و جان خويش پرورانده ام
پس ايمان دارم كه پرتوانم، من مي توانم
خستگي و نوميدي در روح و روانم اثر ندارد
مستحكم است روح و روانم ، من مي توانم
خانواده، دوستان ، مربيان همگي مشوق راهند
توكل بر خداست تنها اميدم ، من مي توانم
دوست دارم با همنوع خود همدل و هميار باشم
از ترحم و دلسوزي ها بيزارم، من مي توانم
به سوي اهدافم تا پاي جان تلاش خواهم كرد
گرچه مشكل فراوانست اما باز هم، من مي توانم