( شعر زیبا )
می توان در کوچه های زندگی
پاسخ لبخند را با یاس داد
می توان جای غروب عشق را
به طلوع ساده ی احساس داد
می توان در خلوت شب های راز
فکر رسم آبی پرواز بود
می توان با لهجه ی سرخ دعا
مدتی با آسمان خلوت نمود
می توان با حرفی از جنس بلور
شوق را به هر دلی دعوت نمود
می توان در آرزوی کودکی
باحضور یک عروسک سهم داشت
می توان گاهی به رسم یاد بود
در دلی یک شاخه ی نیلوفر گذاشت
می توان از شهر شب بوها گذشت
عابر پس کوچه های نور بود
می توان همسایه ی مهتاب شد
فکرزخم غنچه ای رنجور بود
می توان با لطف دست پنجره
مهربان گنجشک ها را دانه داد
می توان وقتی خزان از راه رسید
یک کبوتر را به کنجی لانه داد
می توان درقلب های بی فروغ
لحظه ای برفی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
گاه آن ابری که می بارید شد