شعر

این سکوت مرا ناشنیده مگیر (بهادر یگانه)

(اشعار عاشقانه و زیبا)

راز دل … (بهادر یگانه)

ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی

سایه از سر من تا سپیده مگیر

ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم

وقت دیدن او ، راه دیده مگیر

دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند

شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند

منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند

به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند

ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

دلم گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو

روی دل بود به سوی آستانه ی تو

تا آید شب ، در میان تیرگی ها ، گشاید تن ، روح من به شور و غوغا

رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو

ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی

سایه از سر من تا سپیده مگیر

ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم

وقت دیدن او ، راه دیده مگیر

( زمزار )

همچنین ببینید

یا اباصالح

تو، معنى کلمات همیشه زیبایى

( دلنوشته ای برای امام زمان عج ) بهار رویا … شعر از محمد عزیزى …