( متن زیبا )
درسمت توأم
دلم باران ،
دستم باران،
دهانم باران،
چشمم باران
روزم را با “بندگی” تو پاگشا می کنم
هر اذانی که می وزد ،
پنجرها باز می شوند
یاد تو کوران می کند
هراسم تو را که صدا می زنم ،
ماه در دهانم هزار تکه می شود
کاش من همه بودم با همه دهانها تو را صدا میزدم
کفش های ” ماه” را به پا کرده ام
دوباره عازم توأم
زندگی با توست
زندگی همین حالاست . . .
*
*
*
*
خدایا…
یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم…
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم…
یادم بده بدی دیدم “ببخشم” ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه…
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم…
یادم بده اگر سخت بگیرم “سخت میبینم”…
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم…
یادم بده چشمانم را روی بدیها و تلخیها ببندم چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا میبینند…
خدای همیشگی من!!
نمیدانم امروز هستم یا فردا…
تو از ازل مرا یافته ای و من هنوز در جستجوی توام…
یاریم کن لبخند خود را نثار تمام کسانی کنم که دلم را شکستند،
قضاوتم کردند،
نادیدهام گرفتند…
یادم بده از آدمها خرده نگیرم… اگر بد شدند بدی دیدند! من خوب هستم و خوب میمانم…
چرا که خوب بودن هنر نیست، خوب ماندن هنر است..
*
*
*
*
ربطی نداره متأهلی یا مجرد،
مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم!
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم!
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم!
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم!
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم!
گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم!
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم!
و گاهی…
گاهی…
گاهی…
تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم!
کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهیهای زندگیمون باشیم.
کاش یادمون نره که فقط:
“یکبار زندهایم و زندگی میکنیم،
فقط یکبار”
*
*
*
*
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ!
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺿﻌﯿﻔﯽ؛
ﺑﮕﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺩﺍﺭﻡ…
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ!
ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﻧﮑﺎﺭ میکنی؛
ﺑﮕﻮ ﺳﻌﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ…
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭘﺲ ﮐﯽ؟؟؟
ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﯽ؛
ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮ ﺻﺒﻮﺭﯾﻢ ﺑﯿﻔﺰﺍ…
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻌﺎﺩﺗﺖ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ؛
ﺑﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ…
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮ ﺷﺎﻧﺲ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﺒﻮﺑﯿﺘﺖ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ،
ﺑﯽ ﺣﺮﻣﺘﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؛
ﺑﮕﻮ ﺣﻖ ﻣﻦ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺍﺳﺖ…
*
*
*
*
و این دنیا پر است از دو نفره هایی که تنها جسم هایشان کنار هم است …
و دلهایشان در دنیای دیگر سیر می کنند…
در میان خاطره های یک آدم دیگر …
در میان لبخند های کسی که سالها پیش به امید خوشبختی عشقش را در قلبشان نادیده گرفتند و برایش آرزوی خوشبختی کردند …
اما آن روزها نمیدانستند
که خود خوشبختی را دارند فدای سراب خوشبختی میکنند …
و چه آدمهایی که خوشبختی را داشتند اما ندیدند …
رهایش کردند و سالها در پی آن دویدند
اما وقتی که زمان گذشت …
سالها و عمرها گذشتند …
تازه فهمیدند خوشبختی همان نگاه پر از عشق کسی بود که برای توهمی تلخ رهایش کردند …