( پاییز آمد … زیباترین پیامک های پاییزی )
زیباترین فصل خدا آمد، غم واندوهت را به برگ درختان آویزان کن… چند روز دیگر میریزند….
پاییزتان مبارک
*
*
خش خش …
صدای پای خزان است
یک نفر
در را
به روی حضرتِ پاییز
وا کند ..
*
*
پاییز زیبا و عروس فصل هاست
برگ ریزان درخت و
خواب ناز غنچه ها و
خش خش برگ و
نسیم بادرا بی انتهاست
هرچه خواهی آرزوکن
فصل فصل قصه هاست
آمدن پاییز مبارک
*
*
صبح است و هوا و نفس دلکش پاییز،من هستم و یک سینهی از مهر تو لبریز، زیباست تو را دیدن از این پنجرهی صبح،زیباست هوای تو در این صبح دلانگیز
*
*
*
*
دوباره پاییز
امانه فصل خزان زرد
دوباره پاییز
امانه فصل اندوه ودرد
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز
موسم شدیددلدادگی!
پاییزتون قشنگ
پاییزتون پر از خاطرات شیرین
*
*
پاییز یههو میآد
تو یه روز
مثّ بهار و بقیه.
صپّ زود بیدار میشی
میبینی حیاط شده
طوفان رنگ و رنگ
که برپا در دیده میکند.
*
*
پاییز سرد و بی رحم نیست
فقط جسارت زمستان را ندارد
ذره ذره زرد میکند
اندک اندک جان میستاند
قطره قطره میگریاند
پاییز سرد نیست؛نامهربان است
*
*
پاییز از راه رسید
بیاییدباهم قدرى
مهربان تر باشیم
و یک فنجان
چای محّبت باهم بنوشيم
و بدانيم
مهربانیهامان
هرچه پررنگ تر بهتر
*
*
*
*
پاییز دوست داشتنی
خوش اومدی به خونه هامون
لطفا واسمون پر از معجزه های قشنگ و اتفاقات خوب باش
آمين
*
*
دفتر نقاشی
خدا همیشه زیباست
اما فصل پاییز
را برای دل خودت،
آرام تر ورق بزن؛
و تمامی رنگ ها را به
خاطر بسپار؛
که عشق لابلای همین
رنگهای زیباست..
پاییزتون مبارک
*
*
و بارِ ديگر “پاييز”…
خزانِ نو رسيده!
ببخش بر لحظه هايمان لبخند و شادي را
نابود كن هر آنچه كه غم آلود كرده خانه ی دلهايمان را
ببوس و نوازش كن زخم غروبهای غريب و غمگين گذشته را
و در آخر…
تنها خواسته ام از تو اين است كه:
با من و روزهايم، مهربان باش…
*
*
وقتی چشت لبریز میشه
اشکای تو اویز میشه
دونه دونه میچیکه از چشم سیات
نمی دونی دل ادم را چه میشکونی
خودت بهتر از هر کی میدونی
که بارون پاییز می سوزونه دل ادما رو
*
*
مثل درخت که در تهاجم پاییز
برگهایش را از دست میدهد
اما باز روح زندگی برای
خود نگه میداردزندگی کن
بدان برگ سبز درخت
نشانـه معرفت کردگار
برگ زردش معرفت روزگارست
*
*
*
*
پاییز، فصلی است که می آموزد
تغییر
می تواند زیبا باشد
*
*
از چند روز ديگه
كه لباساي پاييزی رو از چمدون و
گوشه و كنار كمدا ميكشين بيرون…
اگه لباسي بود كه هم لباس بود هم خاطره؛
بذارين همونجا بمونه
يكي ديگه بخرين
پاييز
به اندازه كافي خاطره داره…!
*
*
پاییز آمدست !
کــــه خود را ببارمت.
پاییز لفظ دیگر ؛
“من دوست دارمت”
بر باد می دهــم ،
همـه ی بــود خویش را !
یعنی تو را ؛
به دست خودت می سپارمت…
*
*
آرام می آیم
و از گوشه ی لب هایت
برگ های پاییز را جارو می کنم
من گذر فصل ها را
از خطوط صورت تو می فهمم.
شعر از فرناز خان احمدی
*
*
در خراب ِ غفلت آبادیم ما ، در خزان زندگی، شادیم ما
از بهاران، غافلیم و دلخوشیم ، همچنان بی حاصلیم و دلخوشیم
*
*
برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است . . .
*
*
زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت
*
*
*
*
بیا ای همنشین سرد پاییز ، به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین ، تو شعری تازه در من برانگیز
*
*
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی ، به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من ، به که گویم که تو باران زمستان منی
*
*
میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم
برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است
*
*
یک پنجره از ابر بهارم لبریز
لبریزتر از غم غروب پاییز
در محکمه ام نوشت دنیا روزی
تبعید به غربت جنوب پاییز
*
*
بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز
*
*
عمر ما عاقبت ای دوست بسر خواهد رسید
باد پاییز ندانی بی خبر خواهد رسید
گل نباشیم اگر گلشن چو خارستان کنیم
بعد ما خار فراوان به ثمر خواهد رسید
*
*
*
*
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
*
*
ما را چه به مهتاب که ما تیره و تاریم
در موسم پاییز ، چونان ابر بهاریم
محبوبه و مینا به کجا ای گل مریم
ما بذر نداریم که یک لاله بکاریم
*
*
چنی غمگین،چنی دلگیر پاییز
گلومه بغض غم میگیره پاییز
غروبی سیر ا داغش گیره کردم
که گلباخی ا باغا میره پاییز
*
*
بـهــــار مـــن! بــپــذیــرم بــه شــعـر پـایـیــزی
غــزل غـــزل بــه فــدایت اگـرچــه ناچـیز است
هنــوز بــوی تـــو دارد هـــوای شــعــر و غـــزل
خوشـا که شعـر تو هـمـچون شکـوفه نوخیز است
*
*
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
*
*
همره باد سر پاییزی سرنوشت من و و تو گشته جدا
رهسپاری عشق من اکنون میسپارم تو را به دست خدا
*
*
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
*
*
*
*
زیر سایبون چشمات تو شبستون نگاهت ، یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو میگیرم
بین پاییز و زمستون انتظار و نم بارون ، میون نامهربونی تا بخوای برات میمیرم
*
*
شب های ملال آور پاییز است ، هنگام غزل های غم انگیز است
گویی همه غم های جهان امشب ، در زاری این بارش یکریز است
*
*
دوباره پاییز
اما نه ((فصل خزان)) زرد!
دوباره پاییز
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .