( دلنوشته ای برای شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها)
امشب دعا کن عمر من پایان بگیرد … شعر از غلامرضا سازگار (میثم)
تا کی زتن درد فراقم جان بگیرد
امشب دعا کن عمر من پایان بگیرد
گیرم وضو از اشک و رویت را ببوسم
آنسان که زهرا بوسه از قرآن بگیرد
با من بگو کی دیده یک طفل سه ساله
رأس پدر را بر روی دامان بگیرد
با من بگو کی دیده یک مرغ بهشتی
چون جغد جا در گوشه ی ویران بگیرد
با من بگو کی دیده طفلی در خرابه
اشک پدر را با لب عطشان بگیرد
با من بگو کی دیده اشک میزبانی
خاکستر و خون از رخ مهمان بگیرد
با من بگو ای جان بابا، با چه جرمی
دشمن هزاران بار از من جان بگیرد
با من بگو کی دیده با رسم تصدق
ریحانه ی زهرا ز مردم نان بگیرد
با من بگو ای جان بابا با چه جرمی
دشمن هزاران بار از من جان بگیرد
دست ار نداری با دوچشم خود دعا کن
زخم دل من از اجل درمان بگیرد
میثم! سزد در ماتمم آنسان بگریی
کز سیل اشکت چرخ را طوفان بگیرد
*
*
( زمزار )