( متن ها و اشعار شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها )
(شعر) چشمم به راه مانده اشکم به رخ چکیده ... غلامرضا سازگار (میثم)
امشب به دامن من خورشید آرمیده
یا ماه آسمانها در کلبهام دمیده
دختر همیشه جایش آغوش گرم باباست
کس روی دست دختر رأس پدر ندیده
از دل، چراغ گیرم از اشک، گل فشانم
از زلف، مشک ریزم بابا ز ره رسیده
از بس که چون بزرگان بار فراق بردم
در سن خُردسالی سرو قدم خمیده
بابا چه شد که امشب با سر به ما زدی سر
جسمت کدام نقطه در خاک و خون طپیده؟
هم کتف من سیاه است، هم روی من کبود است
هم فرق من شکسته، هم گوش من دریده
داغم به دل نشسته آهم ز سر گذشته
چشمم به راه مانده اشکم به رخ چکیده
از بس پیاده رفتم پایم ز راه مانده
از بس گرسنه خفتم رنگم ز رخ پریده
تو رفع تشنگی کن از اشک دیدهی من
من بوسه میستانم از حنجر بریده
انگشتهای عمّه بگرفته نقش گُلزخم
از بس نشسته و خار، از پای من کشیده
جسمم رود شبانه در خاک مخفیانه
یاد آورد ز زهرا دفن من شهیده
خفتم خموش و دادم بر بیت بیت (میثم)
صد محنت نگفته صد راز ناشنیده
*
*
( زمزار )