( شعر عاشقانه )
چه باشد عاشقی؟ خود را به غمها مبتلا کردن … (بابا فغانی شیرازی)
چه باشد عاشقی؟ خود را به غمها مبتلا کردن
به صد خون جگر، «بیگانه»ای را «آشنا» کردن
چه حاصل زین همه افسانهی مهر و وفا یارب
چو نتوان در دل سنگین او، یک ذره جا کردن
اگر صد سال افتم چون گدایان بر سر راهش
هم او دشنام خواهد داد و من خواهم دعا کردن
من و دردی به روی درد و داغی بر سر راهی
که بی دردی بود در عشق، تدبیر دوا کردن
به جای قطره، گوهر در کنارم ریختی دیده
اگر ممکن شدی از گریه، تغییر قضا کردن
«فغانی»، کمترین بازی است در عشق نکورویان
جفا از بیوفایان، دیدن و نامش، وفا کردن
*
*