( دلنوشته انتظار )
آمد خبر که میرسد، از کوچههایی سبز
یک مرد ساده بیکرانه، مقتدایی سبز
مردی مقدس یادگار سالهای سرخ
باران تباری آسمانی با ردایی سبز
مردی که با ما از گل و خورشید خواهد گفت
مردی که میخواند بر امان از خدایی سبز
خشکیده لبهای غزل تاب و توانی نیست
تا در گلوهامان برویاند صدایی سبز
ایکاش برگردد ببارد بر غزلهامان
آیا اجابت میشود در ربنایی سبز؟
نزدیک شد وقت اجابت، میرسد موعود
در کوچهها پیچیده عطر آشنایی سبز
*
*
( زمزار )