( اشعار و سروده های انتظار امام زمان عج )
بیا بیا که دلم دارد آرزوی تو را … شعر از حبیب الله موحد
بیا بیا که دلم دارد آرزوی تو را
تمام عمر بحق کرده جستوی تورا
اگر به میکده افتادراه من روزی
نمیزنم به لب خویش جز صبوی تورا
خدا نیاورد آن لحظه را که مرگ آید
بدون آنکه ببینم رخ نکوی تورا
گل از لطافت و پاکی اگر چه مشهود است
ندیده در همه ی عمر رنگ و بو ی تورا
جنون گرفته و بالم رها نمی سازد
به حیرتم شدم عاشق ندیده روی تور
به پای محکمه ی حق گناه بی حد است
اگر نداشته باشم دمی وضوی تورا
خوش آن زمان که بیایی به دیدنم آقا
به روی چشم نهم خاک مشکبوی تورا
اگر یقین کنم آقا که جمعه می آیی
رها نمی کنم هرگز دمی صبوی تورا
سرشک تلخ ببارم به یاد بانویی
که بغض بسته ز داغش ره گلوی تورا
*
*
( زمزار )