( غزلیات دلنشین )
دلم که آخر هر التماس می سوزد
به خاطر دل تو بی تماس می سوزد
هنوز چشم شما انتظار می گرید
و حجم خاطره ها نا سپاس می سوزد
غبار آینه ها هر غروب می ریزد
به صورتم اثر انعکاس می سوزد
تلاطم تن من ضرب شست باران خورد
به قالب غزلی بی لباس می سوزد
بیاد خنده ی دورت شکسته می رقصم
به قصد قربت بوی تو یاس می سوزد
و رد خشک قلم از غرور دستانت
غلاف می شود و آس و پاس می سوزد
و دست های مرا روی سینه می گیری
و دردهای دلت بی حواس می سوزد
*
*
( زمزار )