شعر ها و دوبیتی های عاشقانه؛
با دیدن تو دست و دلم می لرزد
زیبایی تو چقدر وحشتناک است
انگار که چاره ای ندارم دیگر
دختر! پدر تو بود چوپان می خواست؟
::
::
ای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست منزل او دردل است امّا ندانم دل کجاست؟
هلالی جغتائی
::
::
خاموشی لبم نه ز بیداری و رضاست ازچشم من ببین که چه غوغاست در دلم
سایه
::
::
بی رویت آینه کدر خواهد شد، آهم در شهر منتشر خواهد شد، چون بمبی ساعتی دلم در سینه، با تاخیر تو منفجر خواهد شد…
::
::
عزیزم حسادت نکن، این که بعد از تو بغل گرفته ام، زانوی غم است !
::
::
ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،
آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب
::
::
همیشه از فاصله ها گله مندیم ، شاید یادمان رفته که در مشق های کودکیمان گاه برای فهمیدن کلمات فاصله هم لازم بود .
::
::
گر توانی از محبت حلقه در گوشم کنی / حیف باشد که مرا چون شمع خاموشم کنی / من که از یاد تمام آشنایان رفته ام / وای بر من گر تو هم روزی فراموشم کنی .
::
::
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اوّل به تو گفتن که چنین خوب چرائی
سعدی
::
::
ز بسکه دیدة من از غم شبــانه گـریست سحـر به درد دل من دل زمــانه گریست
مجید شفق
::
::
به کعبه رفتم و دل نـالـه کرد تا دم صبح ولی برای خدا نی برای خــــــانه گریست
مجید شفق
::
::
دل گرفتارغم و درد است یک بارش مسوز از برای محنتش بگذار یک چنـــدی دگر
بابا فغائی
::
::
راه هفتاد و دو ملّت میشود این جا یکی زینهار ای طالب حق از در دل نگذری
صائب تبریزی
::
::
قطرة خون تازهای از تو رسیده بر دلم به که به دیــده جا دهم تازه رسیدة تـــرا
فروغی بسطامی
::
::
من آمده ام که با تو راهی بشوم
آنی که تو از دلم بخواهی بشوم
دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!
می خواهم از این به بعد ماهی بشوم
::
::
چودل دردیگری بستی نگاهش دارمن رفتم چورفتی در پی دشمن مرا بگذار من رفتم
اوحدی مراغه ای
::
::
تو را چندین که با من بود یاری بندگی کردم چو دانستم که غیرازمن گرفتی یارمن رفتم
اوحدی مراغه ای
::
::
برون کردی مرااز دل چو دل با دیگری داری کجا یادآوری از من که از من بهتری داری
اوحدی مراغه ای
::
::
بیهوده در اضطراب ماندیم همه
در تاب و تب و عذاب ماندیم همه
این ساعت زنگ خورده هم زنگ نزد
عشق آمد و رفت و خواب ماندیم همه
::
::
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند چون تو را نوح است کشتیبان زطوفانغممخور
حافظ
::
::
بسی گفتند : دل از عشق برگیر که نیرنگ است وافسون است وجادو است
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم که این زهــــر است امــّـا نــوش دارو است
فریدون مشیری
::
::
در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
توی چمدان ماه خورشیدی هست
::
::
هرشب منم بایاداو وین چشم شب بیدارتن در سینه میگرید دلم وای از دل بیمارمن
مهدی سهیلی
::
::
نمی دانم چه گرمی کردهای بادل نهان ازمن که تاغافل شوم ازوی دوان سوی تو میآیم
حکیم شفائی
::
::
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشنید از گوشة بامی که پـــریدیم ، پـــــریدیم
وحشی بافقی
::
::
هنوز نقش وجود مرا به پردة هستی نبسته بود زمانه که دل به مهر تـو بستم
مهرداد اوستا
::
::
آن نازنین کجاست که یادم نمیکند / صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند / یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست / امشب به یاد کیست که یادم نمیکند .
::
::
نگی که ما گداییم / نگی که بی وفاییم / ما اهل هر کجاییم / مخلص بعضیاییم .
::
::
دلتنگی های من به تو رفته اند ، آرام می آیند ، در سینه می نشینند ، دیگر نمی روند .
::
::
تقدیم به کسی که اسمش انتها ندارد ، محبتش پایان ندارد ، فراموشیش امکان ندارد .
::
::
کسی نیامده جز او سر قرار خودش / نشست غرق تماشای آفتاب خودش / چه انتظار عجیبی است اینکه شب تا صبح / کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش .
::
::
جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !
::
::
مایة راحت و آسایش دل بودی تو تا بــرفتی تــو دلـــم هیــــچ نیـاسود بیا
اوحدی مراغهای
::
::
دیگران در کار دنیایند و من در کار دل نیست دوشم زیرباری جز به زیر بار دل
امیری فیروزکوهی
::
::
از سر زلف تو شوریدگی آموخته دل و آتش مهر تو در جان من افروخته دل
خواجوی کرمانی
::
::
حریف مجلس ماخود همیشه دل میبرد علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند
سعدی
::
::
آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کارخیـر حاجت هیچ استخاره نیست
“طبیب اصفهانی”
——————————–
(پاتوق)